تک قصه هایی که در این روزها خوانده ام.
.
صندوق پستی شهرنوش پارسی پور.
 داستانی از دوره های اوایل انقلاب و در فضای مذهبی یک مدرسه و بحث میان معلم ها و ناظم خشکه مقدس
شهرنوش پارسی پور در حال حاضر در آمریکا زندگی می کند و کارهایی با شیرین نشاط برای فیلم سازی و .. نوشته است.
.
اتاق خیالی. سودابه اشرفی.
فضای داستان تلخ و دردناک و سوریالیستی بود. داستان سخت خوانی بود. دوبار خواندم و پی رنگ داستان را تا حدودی فهمیدم. داستان در فضای یک رختشوخانه رخ می دهد که زن ها چنگ می زنند و.. دختری به اسم الهه زمردیان گم شده است.
.
سینا برازجان. نویسنده ای که نمی شناسم و هر چقدر هم سرچ کردم چیز زیادی یاقت نشد اما رضا قاسمی گفته بود این داستان " اشک های مابعدالرحمی" اش خواندنی ست. فضای گرم و شجری یک مهاجر و مارمولک و لحظه ی داغ جیش کردن بود بیشتر.
.
داستان خیلی گرم و دوست داشتنی حسین آبکنار به اسم حفاظ سرد که خیلی موقعیت  خاصی رو پدید آورده بود. کتاب عقرب روی پله های راه آهن اندیمشک را قبل ترها از او خوانده بودم که دوست نداشتم اما چون در نوع خود اولین بوده گواینکه مهم بوده در ان زمان پیدایش.
.
از سکه افتاده ی علی شروقی
دانشگاه آزاد ادبیات فارسی خوانده نویسنده و داستان پر از کلمه های واضح از اجزای مگوی بدن بود. فضای گنگ. داستان را دوست نداشتم.
.
داستان آیدا احدیانی . کل کتاب به اسم شهر باریک
عالی بود این خیال پردازی و کوتاه نویسی مهندس وبلاگ نویسی تونتویی. من این کتاب را دوست داشتم و کاغذی اش را سفارش می دهم از آمازون برایم بیاورند.
.
حفره قاضی ربیحاوی
داستان جنگ ولی نه خیلی جنگ. شروع خوب و کشنده ی داستان. 
قاضی ربیحاوی در برلین زندگی می کند.
.
داستان ایستگاهی در نامکان برای پرنده ها رضا قاسمی
داستان کوتاه و موقعیت و فضای بین واقعیت و خیال. یاد گرفتم چگونه جذاب کردن یک چیز ساده را.
.
یک هفته خواب کامل پیمان اسماعیلی
داستان را دوست نداشتم. شاید چون در ترافیک نیوجرسی به نیویورک خواندم و حالم داشت بد می شد و توی داستان هم شخصیت اول هی بالا می آورد و من هم در آستانه ی بالا آوردن بودم. اما کتاب " برف و سمفونی ابری " این نویسنده را خیلی دوست داشتم که قبلا خوانده ام.
.
آشغالدانی . سگی زیر باران. لیز غرق می شود.  نسیم خاکسار
داستان های گرم و روایت گونه. ساده اما صمیمی و گرم
.
ابر بارانش گرفته شمیم بهار
از نویسنده ای که غیب شده و نمی خواهد از سایه بیرون بیاید و فقط آیدین آغذاشلو با او در ارتباط است انگار. اسم شخصیت اصلی داسنان گیتی بود. این داستان را دوست داشتم و من را یاد داستان تهران بردیا یادگاری می انداخت.
.
مهمانی ساسان قهرمان
داستان خوب و تکینیکی اما نه خیلی جذاب. فضای خیلی درست ساخته شده. کتاب گسل را از این نویسنده ی کانادایی خوانده ام که دوست داشتم. آن کتاب عالی بود.
.
ها.. ساقی قهرمان
فضای سوریال و گنگ
.
بگذار خودم باشم. مژگان صمدی
داستانی از نوینسده ای که در منچستر زندگی می کند با لوکیشن دانشگاه تهران و فضای خوابگاه. این داستان یکی از خوب ها و بحث برانگیزها می توانست باشد اگر در ایران چاپ می شد.
.
چند سانت توی زمین. مهسا محب علی
داستان سکسی و فضای عجیب از رهبر یک گره مذهبی. این داستان را دوست نداشتم آنقدرها اما ایده تازه بود.
.
چهارمین نفر منیرو روانی پور
داستانی با ایده ای بکر اما نه چندان گرم و عمیق. داستان خوب و دوست داشتنی بود اما جای پرداخت بیشتر داشت.
.
جزیره غزاله علیزاده
فضاسازی خوب اما روایت ضعیف. بازنویسی دوباره اگر بشود خوب می شود یا پوینت آو ویو تغییر کند.
.
شکل گیری یک گاف-- وقتی فرنگ می روی پیمان هوشمندزاده
بامزه ترین است این موجود. خیلی خندیدم از داستان ها
.
 ادامه دارد.
.
.
سودابه اشرفی. سهم من
یکی داستان خوب و کارشده به مثابه ی یک تحقیق و پژوهش داستان اعدام دکتر غلامعلی مظفریان با داشتن چهار فرزند دکتر جراحی در بیمارستان شیراز و به دلیل سنی بودن اعدام ش می کنند جمهوری اسلامی در اوایل دهه ی 60. این داستان اجازه ی چاپ پیدا نمی کند. داستان فوق العاده ای ست.
صندلی رو به رو
شرح یک شب در خانه و خیلی داستانی ندارد.
.
کنار غروب. ماجرای یک نویسنده و یک ارشاد و چاپ شدن عجیب کتاب در حالکیه رد شده بود. فضای داستانی مرموز و در حال غروب آفتاب.
.
من یک زن انگلیسی بودم فریبا صدیقیهم.
نویسنده ای که در آمریکا زندگی می کند. داستان ساده ای که خلاقیت و تخیل زیادی نداشت و نویسنده شخصیت اصلی را در نهایت می کشد.
.
تنها می مانم. شهلا پروین روح.
 از بک گراند نوسنده در قست حوضچه ی رقیق اکنون نوشته ام. داستان شالویی بود واقعا
.
کنتراست احمد آرام
داستانی از دو زاویه ی دید در سه مکان اتفاق می افتاد. پاریس تگزاس هم یکی از آن هاست.زوایه ی دید زن و شوهر
 داستان کافه الکترا. یک داستان فوق العاده با نگاهی به چشم های آبی اوکتاویو پاز... کتاب های کاغذی اش را می خرم. نویسنده ی تازه کشف شده ی من است.
.
داستان "مرد" دولت آبادی
داستان در فضای فقر و بدبختی شدید می گذرد.و به شیوه ی ریال. کاملا ریال
.
عروسک فروشی. صادق چوبک
یک داستان تلخ و دردناک. به سبک ناتورالیستی.. فقر و بزهکاری و ..
.
دیوار به دیوار کنه گارت. 
بامزه و فاجعه ی موقعیت
.
تثلیث های گایودی سعید کارگر
معماری و یونگ بازی و.. قصه نداشت
.
پرنده ای در آسانسور. آرمان صالحی
فانتزی بازی سطحی بود. یک چیزهایی داشت البته...
.
 
.نش خند حسن بنی عامری
 داستان جنگ.در جلد اول کتاب سبک ریالیسم و  ناتورالیسم در داستان کوتاه ایرانی امده است.
.
خاکسترنشین ها- غلامحسین ساعدی
فضای داستانی بسیار خوب توصیف شده. در محله ی شاه ابراهیم قم می گذرد و قصه ی تلخ گداها و بینش کوته بینانه ی آن ها نسبت به هم است.
.
دفترچه بیمه- نوشته ی جلال آل احمد
داستانی شیرین و واقعی از فضای مدرسه و معلم نقاشی. سوتی ها و گاف هایی دارد. حشو شخصیت های اضافی و صحبت های زیاد و غلو شده.
.
همراه آهنگ های بابام- علی اشرف درویشیان
ساختار تلخ ریالیستی و فقر و کردهایی که در تهران برای کسب معاش آهنگ می خوانند و می نوازند.
.
چنگال- صادق هدایت
داستان فوق العاده ی کم دیده شده ی هدایت. چقدر خوب فضا و جامعه و لحن ها را می شناخته. جبر وراثت
.
چهارراه هوشنگ مرادی کرمانی- جبر اجتماعی و دردهای مشترک
.
کسی ما را شام دعوت نمی کند
یک داستان بسیار بی نظیر از احمد آرام. این داستان و فضا و شخصیت ها بسیار دردناک و فوق العاده بود گرچه شبیه فیلم مید اند.. یادم نمی آید دومی اش چه بود. شبیه ان فیلم هم هست. کشتن سرهنگ شکنجه گر با روش اختراعی خودش
.
 
مارافسای. عبدالرحیم احمدی
یکی از داستان های خیلی خوب و دردآور و قوی با موضوع اصلی مارگیری  معرکه گیری به خاطر فقر و پول درآوردن. خیلی خوب بود واقعا این داستان. از این نویسنده دیگه چیزهای زیادی نیست انگار
.
زل زدن به نور آفتاب- مجمدرضا گودرزی
خیلی قوی کار شده بود مخصوصا ایده خیلی عجیب بود. پدری که دو پسرش را می کشد و داستان دارد از زبان پسر کوچک خانواده تعریف می شود. خیلی خوب بود و لذت بردم. نویسنده دبیر انجمن نویسندگان و تو  فرهنگسرا اشراق جلسات زیادی داشته.
.
اجازه خانه- بزرگ علوی
خیلی دوست نداشتم. به نظر فضاسازی بیش از اندازه گزارشی بود و کمی به سمت کلیشه ها پیش می رفت.
 
 

امروز وسط های ساختن در و پنجره ی چوبی این خانه و اضافه کردن پودر لیمو عمانی به قرمه سبزی نگران محمد بودم. باید  سریع تر به او برسم. باید ببینم ده ساله گی اش تا کجا پیش می رود؟ 

محمد توی ذهنم است وقتی پلاستیک ها را جا به جا می کنم و روی بعضی از آن ها نوشته سبزی پلو و دیگری نوشته سبزی آش و شنبلیله و... باید به سبزی قرمه سبزی برسم و این وسط محمد مانده که باید یا خانوم "روژا" که یهودی ست، مسلمان، بزرگ شود. خانوم لورا دیگر حافظه ی درست و حسابی ندارد. خیره می شود به یک جایی و بی خیال نمی شود و فکر می کند هنوز هم شغل آن روزهایش را دارد. آرایش می کند و لب هایش را غنچه می کند و دنبال مشتری می رود. به محمد فکر می کنم و زندگی پیش رویش... رومن گاری اسم این کتاب را گذاشته است زندگی پیش رو

کتاب " زندگی در پیش رو" را تمام کرده ام و به این فکر می کنم هر کس باید یک سوراخ جهود برای خودش داشته باشد تا در آن سوراخِ جهود به راحتی و آرامش سرش را بگذارد و بمیرد. پاهایش را دراز کند و چشم هایش را ببندد و دست دست نکند. منتظر مرگ نباشد تا با فخر و غرور بیاید و ببردش. خودش توی آن سوراخ جهودش آنقدر شجاع باشد که بلند بلند بخندد و برای مرگ رجز بخواند. من ندارم آن سوراخ جهود را...
 محمد، خانوم "روژا" را می برد در آن سوراخ. 
از شش طبقه بدون آسانسور می بردش پایین تا خانوم روژا مجبور نباشد رکوردار زندگی گیاهی و سبزیجات باشد. به همه می گوید خانوم روژا با فامیل های خیلی پولدارش رفته اند اسراییل. اسراییل همان زیرزمین تاریکِ پایین شش طبقه است. همان جایی که موش دارد و خانوم "روژا"با شمع های بسیار روشن اش می کند. به زبان عبری چیزهایی می خواند و آرام می شود و...
.
آن ها سوراخ جهود خانوم "روژا" را می خواستند. سوراخی برای زندگی کردن و برای مردن. آن ها عکس قاب شده ی آقای هیتلر را می خواستند که اثرات زندگی گیاهی خانوم روژا را از بین می برد و لحظه های هوشیاری را به او باز می گرداند. آن ها یک چیزی می خواستند که دیده نشود. که مرموز باشد و همین ناپیدایی اش، همین قدرت پنهانی، آن ها را جانی دوباره ببخشاید.
.
" محمد کوچولو تو پسر زیبایی هستی . فکر کن پدرت در جنگ الجزیره کشته شده است. اینکه ادم قهرمان آزادی باشد خیلی با اهمیت و زیباست."
"آقای هامیل ترجیح می دهم به جای قهرمان،پدر داشته باشم. ترجیح می دهم پدرم یک جاکیش خوب بود و از مادرم نگهداری می کرد."
.
" فکر می کنم آقای هامیل واقعا حرف های خودش را باور می کرد. این کار برای ادامه ی زندگی لازم است."
.
" خانو روژا دیگر لهستانی حرف می زند یعنی زبان اولش را. چون چیزی که نزد پیرها باقی می ماند جوانی شان است."
.
" خون و اکسیژن به مغزش نمی رسد.دیگر نمی تواند فکر کند. مثل گیاه زندگی می کند."
.
" وقتی عروسی کردیم چه باید بکنیم؟ - : غصه ی همدیگر را می خورید. همه به این خاطر عروسی می کنند." محمد از آقای هامیل می خواهد که با خانوم روژا عروسی کند."
.
" غم انگیزترین چیز درمورد آدم هایی که اینطور حواس شان پرت می شود این است که آدم نمی داند این وضعیت چقدر طول می کشد."
.
" این موسیقی مرده ها را هم زنده می کند. چون مرگ از صدای تام تام( طبل کوچک) به دلایلی که به خودش مربوط است خیلی می ترسد."
 
.
نویسنده:
رومن گاری دو بار جایزه ی مهم کنگو را به دست می آورد که یک بارش با نام مستعار بوده و پسرعمویش به جای او جایزه را گرفته. رومن سال ها در ارتش خلبان بوده و در این زمان با نام های مستعار زیادی می نوشته. مدت زیادی هم در نیویورک زندگی می کرده که در این زمان کار سازمان ملل اش را به دلیل خستگی رها می کند و به نوشتن رمان می پردازد.
از او یک کتاب معروف دیگر خوانده ام به اسم " خداحافظ گری کوپر" یک نوشته هم در زندگی نامه اش است راجع به مرگ اش که با گلوله به زندگی اش خاتمه داده و خودکشی کرده.
رومن گری در ۲ دسامبر ۱۹۸۰ بعد از مرگ همسرش در سال ۱۹۷۹ با شلیک گلوله‌ایی به زندگی خود خاتمه داد. وی در یادداشتی که از خود به جای گذاشته اینطور نوشته‌است «... دلیل این کار مرا باید در زندگینامه‌ام (شب آرام خواهد بود، (La Nuit Sera Calme, ۱۹۷۴) بیابید. در این کتاب او گفته‌است: «به خاطر همسرم نبود دیگر کاری نداشتم.» و همچنین نوشته است: واقعاً به من خوش گذشت، متشکرم و خداحافظ

فلافل را گذاشته ام توی آب. ماجرای عجیبی دارد. آماده از یک معازه ی سوریه ای در نیوجرسی خریدیم. به عربی رویش نوشته بود فلافل. ما هم ذوق کردیم و امروز بعد از شش ماه بازش کردم. رویش به انگلیسی و عربی نوشته بود یک لیوان آب می ریزد و دو ساعت در آب می ماند و بعد هم چنگ می زنید و.. 

الان نیامده بودم از فلافل بگویم. از ذوق جمع کردن نصفه نیمه ی داستان ها می خواستم بگویم. فقط داستان های کاعذی را جمع کردم. داستان های سال های دور و الکترونیکی باشد برای یک وقت دیگر. 
ایستادم رو به روی کتابخانه و یکی یکی کتاب ها را بیرون کشیدم و های لایت های زرد را بررسی کردم و داستان های منتخب را گوشه ای نوشتم. فقط کتاب های کتابخانه هستند این ها. جان من اند.
.
این ساندویج مایونز ندارد. سلینجر
طغیان علیه خیابان مدیسون
دختری که می شناختم.
.
کاپوچینو،کیک پنیر صالح اعلا
هوای عاشقی
نوبت اول بود که عاشق می شدم.
درخت سیب
تنها خرمالوی روی درخت
.
از میان شیشه از میان مه علی خدایی
جاده
دو نامه
بارون بارونه
برای خداحافظی
بدری مسته
.
بلبل حلبی محمد کشاورز
کتاب اول شاعر
مردن به روایت مه رو
باغ تابناک
بنفشه ها در آفرقا گل می دهند.
روباه شنی
گلدان آبی،میخک های سفید
زمین بازی
.
شریق بنفشه شهریار مندنی پور
آیلار
سالومه
حلزون عدن شکن
آهوی کور
ماه نیمروز
.
سپیدتر از استخوان حسین سنایی
.
بهترین شکل ممکن. مستور . دو داستان بندرانزلی و اهواز
.
برف و سمفونی ابری. پیمان اسماعیلی
میان حفره های خالی
گرای 55
لحظات یازده گانه ی سلیمان
.
من ژانت نیستم. محمد طلوعی 
پروانه
.
یوزپلنگانی که با من دویدند. بیژن نجدی
سه شنبه ی خیس
.
همنام . جومپا لاهیری
.
سنگر و قمقمه های خالی بهرام صادقی
آقای نویسنده
سراسر حادثه
.
لب خوانی قاسم ابوذر قاسمیان
داستان شنود
.
ببینم نبض تان می زند. امین فقیری
داستان او.
.
 مرگ بازی پدارم رضایی
فانفار 
دفترچه کوچک خاطرات من
.
درخت گلابی. گلی ترقی
اناربانو و پسرها
.
نقشبندان هوشنگ گلشیری
.اسکلت های بلورآجین محمد کلباسی
وسوسه های اردیبهشت علی قانع
سه قطره خون صادق هدایت
یک دسته موی سیاه محمدرحیم اخوت
مهتاب خسرو قوامی
عشق محمدحسن شهسواری
میزگرد سیمن دانشور
آن جا که پنچرگیری تمام می شود. حامد حبیبی
نازی علی اصغر عزتی پاک
غریبه و اقاقیا علی اصغر شیرزادی
نمازخانه ی کوچک منو معصوم و عروسک چینی - هوشنگ گلشیری
آویشن قشنگ نیست. حامد اسماعیلیون
.
 فعلا همین ها...
روزگار خوش خواندن و داستان و قصه ها...