یک کلمه انجا بود؛ کلمه ای نیش دار که از دندان هایش خون می چکید. کلمه ای برای پاره کردن پوست و جراحتی به انتهای جان. یک کلمه آنجا بود که چشم هایش یکی سیاه بود و تیزه و دیگری کمی روشن تر و به زدر یمی زد. کلمه ای لوچ با دندان هایی برنده و چالاک.. همان یک کلمه بس بود برای خراشیدن ژرف هزارتوی یک تن فرسوده و پوسیده... کلمه آنجا بود و داشت با دندان قروچه و نگاهی خیره پوست و گوشت و رگ و پی را سلاخی می کرد..

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید