می توانست کتاب خوبی باشد اگر اینقدر داستان های آبکی زن های درونش را برای بیشتر شدن حجم کتاب وارد نمی کرد. خانوم زیبا و چندزبانه و چندفرهنگی شافاک که از آمریکا تا ترکیه و فرانسه زندگی کرده است متاسفانه همه ی مضامین جذاب را چنان رنگ می پاشند که جای گفت و گو نیست و جالب اینکه سلیقه ی اکثریت هم همین است. پس تو هیچ گوی و به تماشا بنشین
قسمت های میانی کتاب که به تاریخ ادبیات و نویسندگان پرداخته بود برای من خواندنی و ارزشمند بود. این کتاب قرار بود راجع به افسردگی بعد از زایمان باشد که واقعا هیچ ربطی نداشت.
.
قدیم ها مادرها و مادربزر هایمان این تنهایی را می شناختند. برای همین از زائو مراقبت می کردند و نمی گذاشند او تنها بماند. (قصه ی آل که برای بردن زن های زائو می امده اطراف تخت او و مادربزرگ ها با آویختن چشم زخم و مشت مال کردن زائو با روغن زیتون و برگ مو و... زائو را ماساژ می دادند که خستگی مبارزه با زال از بدنش خارج شود.
.
دانش صاحب ندارد. سند و ارباب ندارد. دانش امانت است.
.
دو گفتمان سنتی و مدرن که اولی مادری را وظیفه ی اصلی و اساسی زن می داند و مرتبه ی مادری را والاتر از هرکار دیگری می داند و تا آنجا که ممکن است زن باید در خانه بماند و گفتمان مدرن که سوپرزن را نشان می دهد که در همه ی کارهای بی عیب و نقص است. در سوپرمارکت با سرعت جت خرید می کنئد و در خانه و سر کار هیچ چیزی را زمین نمی گذارد و بهترین غذای بچه را در دو قانیه مکیس می کند و...
.
من که رد طول زندگی ام معنای افسردگی را نمی دانتسم و زندگی را با نوشتن و قصه پرداختن یکی می دانستم روزی رسید که لال شدم.
حواس پرتی همیشگی خسته ام کرده. مدام چیزی را جا می گذارم. جا به جا می کنم و این شده روزگارم.
.
این زن، دیگری من است. این زن که خودش را وقف پسرهایش کرده و در این راه چاق شده. زودتر از موعد پیر شده و پیش از خداحافظی با دخترانگی جوانش مادر شده به خاطر خواسته ها و آرزوهایی که بهشان نرسیده عقده ای شده...
.
ماجرای خواهر شکسپیر که ویرجینا ولف در کتابش اورده است. الیاف شافاک شاعر و نویسنده ی بزرگ ترک فوضولی را مثال می زند که اگر خواهری داشت..
جی کی رولینگ بعد از به دنیا آمدن پسرش نوشتن هری پاتر را شروع کرد. در مصاحبه هایش می گوید مادر شدن به او الهام بخشیده است.
سیلویا پلات تمام پول های بورس های ادبی را برای پرستار بچه می پرداخت. تونی موریسوم هم باید دو یچه اش را تنهایی بزرگ می کرد. چندین سال برای نوشتن روزها وقت پیدا نمی کرد و باید شب ها می نوشت.
- موریس اسپارک اسکاتلندی که از مهمترین زنان نویسنده ی قرن است. نویسنده ی خوب اما مادر خیلی بد که پسرش حتی برای مراسم خاکسپاری هم شرکت نمی کند.
- تفاوت های زمان نویسی و نویسندگی
.
ویرجینا ولف که در خانه اش خدمتکارهای فراوان داشته و از طریق نامه با ان ها صحبت می کرده اما وانمود می کرد خدمتکار ندارد. همیشه از موقعیت طبقاتی خودش خجالت می کشد.
.
مدتی سوره ای بر پیامبر نازل نمی شود. بیمناک می شود و دلش می برد. گمان می برد خدا فراموشش کرده که بعد سوره ی ضحی نازل می شود : پرورگادرت تو را ترک نکرده است. نویساننده اوست. بازدارنده اوست.
.
اگه در کارت موفق بشی به زن هایی که بچه دار شدن حسادت می کنی. هر راهی که انتخاب کنی فکر و ذکرت می شه راه دیگه
.
ماجرای تولستوی و همسرش سوفیا که سیزده بچه به دینا آورد و چهارتای انها مردند و هفت بار یادداشت های جنگ و صلح تولستوی را بازخوانی هم کرده است. اما اواخر زندگی مشترک شان بدبختانه ترین رابطه ی تاریخ ادبیات بود. تولستوی منزوی شد و تمام خانه و ثروت و املاکش را فروخت و کارهای ادبی و سودش را به ویراستارش بخشید و سوفیا که به فکر فرزندانش بود دعوایش می شد با او و...
تولستوی دیگر نه گوشت می خورد و نه مشروب و شکار هم کنار گذاشت و بحران عصبی و اختلال اضطراب و...
.
سیلویا پلات خودش را اینگونه معرفی می کند: دخرتی که می خواهد خدا شود.
پلات با تدهیوز شاعر معروف ازدواج کرد و بچه دار شد و در خانه ماند... تدهیوز مشهورتر و پرکارتر با دیگری آشنا شد و پلات خودکشی کرد و بعدها زن دوم و بچه اش هم..
.
دو فرزندش را در تخت خواباند. کنارشان شسر و کلوچه گذاشت. سپس زیر در اتاقشان را خوب کیپ کرد و شیر فر را باز کرد. داخل فر پر از گاز که می شد یک شیشه قرص خواب را دانه دانه و مشت مشت بلعید. بعد سرش را داخل فر فروبرد. تازه سی سالش شده بود.
.
استفاده کردن نویسنده های زن از اسم مردانه- مثلا جورج الیوت-
ژرژ ساند در دوره ای که ز ها باید خانه دار و باسلیقه می بودند پیپ می کشد و با لیاس های مردانه می چرخید و سرانجام لقب بارونش و امتسازهای اشرافی را از او گرفتند.
.
جنبش فمنیسم زنان بحثی درباره ی مفهوم بوسیی راه انداخت- غریزه بودن مادری- و گفت این مفهوم عریزی نیست بلکه راده ی تخیل اجتماعی ست و بیولوژیک نیست.
. سوگی سویسال در ادبیات ترکیه که دغدغه های مشابه ای را در نوشته هایش یرجای گذاشت
.
مونت هالیوک شهرک دانشگاهی نزدیک بوستون.
- درباره ی زلدا فیتز جرالد- زلدا همسر اسکات فیتز جرالد که از روی یادداشت های روزانه ی زنش انگار بسیار می نوشته. زلدا که بیماری روانی داشته و توی مهمانی ها فریاد می زده و شوهرش را خار می کرده و دعواهای حقوق ادبی تا اخر عمر. تا اینکه زلدا به بیمارستان روانی رفت و هیجده سال انجا بود و در یک آتش سوزی بیمارستان و او رفتند. ( در بیمارستان خلاقیتش شکوفا شد. نقاشی های انتزاعی و یادداشت های روزانه و نامه نویسی..)
- قسمت نوشتن در شهرک انشگاهی الهام بخش است از نظر آداب روزانه و شبانه ی نوشتن و قطع ارتباط با جهان اطراف
- در حاملگی زمان را با هفته می سنجند. نه روز مهم است و نه ماه دیگر معنایی دارد. هرچه هست و نیس هفته است.
.
- اون زن های بینوا صبح می زان و بند ناف بچه رو با دست خودشون می برن و جیکشون هم درنمیاد. بعدش پامیشن برای وجین کردن علف ها میرن.
- غذا خوردن به نوعی اسباب سرگرمی بدل شده. چه باید بخورم. چه نباید بخورم؟ تمام روز کالری و کربوهیدرات محاسبه می کنم. در فکر غذا بودن از غذا خوردن جذاب تر به نظرم می رسد.
- دلم برای سگ می سوزد. دلم برای همه چیز و همه کس می سوزد. برای فانی بودنمان. ضعیف بودنمان. ضعف مان. سنگینی انسان بودن مان. سمگینی اسنان نشدن بر سینه ام فشار می آورد.
- هفته ی بیست و یکم
دلم بزرگتر می شود. ترس هایم بزرگتر می شود. سعی می کنم با بچه ارتباط بیگرم. اما هروقت که صدایش می کنم و شورع می کنم به حرف زدن با او صداهای درونم. زن های بندانگشتی درونم..
- حس می کنم از تو خالی شده ام. کل روز یا می خوابم یا گریه می کنم یا غذا می خورم. فکر می کنم مغزم از کار افتاده.
- هفته ی سی و هشتم
این هفته ها فهمیده ام بدن زن حامله از آن خودش نیست. از آن جامعه است. زن های غریبه می آیند و به شکمم دست می زنند. چندوقت پیش رفته بودنم میوه فروشی پیرزنی نزدیک شد و خریدهایم را وارسی کرد و گفت بادمجون نخر نیکوتین دار. شاگرد مغازه هم بی آنکه از من بپرسد بادمجان ها را برداشت و به جایش کلم بروکلی گذاشت.
.
درباره ی آین زند نویسنده ی روس که در بیست سالگی به آمریکا امد و هرگز هم بازنگشت. طرفدار کاپیتالیسم و مخالف کمونیسم. پرچمدار فردگرایی و خردگرایی با تفسیرهای منحصربه فرد از کانت
.
در نظریه همیشه طرفدار تفکر انتقادی بود ولی درعمل خوشش نمی آمد نقد شود.
.
دوریس لسینگ که با مادری عصبی و سختگیر بزرگ شده بود می گفت: خیلی از زن ها شخصیت مصمم و با عزم و اراده ی خود را پس از مادر شدن فراموش می کنند. زندگی شان در خانه و خانه داری خلاصه می شود. شاید مدتی طولاتی هم از این وضعیت خوششان بیاید اما رفته رفته ناراضی و طلبکار و شاکی و عصبی می شوند. نمونه ی بارز که جلوی چشمش بود مادر خودش.
.
تست برای پی بردن افسردگی- که برای من هم اومد دو هفته بعد از زایمان- جالبه چرا بهش اونقدر که باید دقت کردم. با دقت پرش کردم ولی توجه درست و دقیقی نداشتم.
.
ماه ها بعد برای شرکت در مراسم ادبی از خانه بیرون می روم. نور زندگی چشمم را می زند. وقتی من در خانه در گوشه ی خودم ماه ها بحران روی بحران جمع می کردم زندگی با ضرباهنگ خودش جریان داشت. عشاق دبیرستانی دست در دست یکدیگر می روند. گروه های توریستی برای کشقف استانبول. جوان هایی روی زمین نشسته و گیتار می زنند. ضربان پرتپش خیابان استقلال. شلوغی.. دوباره از زندگی خوشم می آید.ز