خداوندا به ما دیدگانی کم فروغ ده

در دیدار با آنچه بی قدر است

و دیدگانی روشن بین

در سراسر ساحت حقیقت.

از کی یر کگور. اسقف البرتینی

.

 من خیلی این کتاب را درک نکردم. به شدت ترجمه‌ی تحت الفظی و کلمه های ناواضح و بی مفهموی استفاده شده بود. کتاب به شدت با تعلیمات دین دارهای ما در یاران همخوانی دارد با توجه به اینکه خود کی یرکگور هم مسیحی بوده دو آتشیه.

 مهمترین و زیباترین چیزهایی که من از کتاب دریافت کردم:

نومیدی نوعی بیماری روح، نوعی بیماری خود است. نومیدی، بیماری منتهی به مرگ است. (این تیکه ی بعدی رو خودم نوشتم) از هزارتوی انواع نومیدی من این موجودم: اینگه ادمی در نومیدی نخواهد خودش باشد و تا مدت ها وقتی حمام می رفتم برای اینکه خودم را در آینه ی قدی رو به روبه روی نبینم یک حوله ی بلند پهن می کردم حجابی بین من و آینه. فرار از خویشتن در ساده ترین و اولیه ترین سطحش.

نومیدی که نمی خواهد خودش باشد نسبتی غریبی با این خود پیدا می کند. همچون نسبتی که ادم می تواند با زادگاه‌ش با خانه اش داشته باشد. او آنجا را ترک می کند ولی نقل مکان نمی کند. سکونتگاه جدیدی اختیار نمی کند. همچنان خانه ی قدیم را نشانی از خود می داند اما مشکل اینجاست که جرات نمی کند به "خودش" بیاید. نمی خواهد خودش باشد و نمی تواند به خانه بازگردد.

آدمی از آدمیان سخن گفتن می اموزد و از خدایان خاموشی.

صفحه 215

 

.

ایا چنان در نومیدی زیسته اید که متوجه نشده باشید نومید بوده اید. یا به گونه ای مخفیانه این بیماری را در درون خودتان همچون راز جانکاهتان، همچون ثمره ی عشقی گناه آلود در اعماق قلبتان حمل کرده اید یا به گونه ای رد نومیدی از کوره دررفته اید که مایه ی وحشت دیگران شده باشید.

هرچه درجه ی آگاهی بیشتر باشد شدت ناامیدی بیشتر است.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید