۱۰ مارچ ۲۰۲۲
۲۰ اسفند ۱۴۰۰
صفحه ی ۴۰
.
با شعف این کتاب را شروع کردم. مقاله ی ابتدای کتاب را نویسنده شهسواری نوشته که هر سال با اولین برف این کتاب را باز می کرده و می خوانده به مدت سی سال و...
زندگی نویسنده کاواباتا چه زندگی خاصی ست. پر از تلخی و استقامت. مرگ های پشت سر تا نه سالگی نه پدر و نه مادر و نه خواهر و نه مادر بزرگ...
خودش و دوستش یاشیما که (قبلا ازش کتاب داستان کوتاه خوندم و فیلم راشامون رو کوروساوا از روی داستان این ساخته) خودکشی می کنند و هاراکیری و خفگی با گاز...
.
سه رمان آوای کوهستان و سرزمین برف و هزاردرنا هست که خوندنیه انگار...
.
شینگو و یاسوکو زنش که یک پسر دارد به اسم شوییچی و در اپل رمان کایو را به یاد می آورد آن هم صرفا با یک کلمه پازدگی.
«او شش ماه نزد این خانواده بود و حالا از تمام این مدت شینگو فقط همین یک کلمه را به خاطر داشت. احساس کرد که عمری از دست رفته است.»خیلی این نوع به یاد آوردن و حواس پرتی مینیمال و قشنگ بود.
.
یاسوکو زن شینگو به واقعی ترین حالاتی که یک شوهر می تواند در شصت سالگی زنش را توصیف کند وارد داستان می شود: خروپف
.
توصیف طبیعت و نگاه کردن به کوهستان در شب و درخت ها و ملخ ها: نرم و روان و پر حس و ساده و سهل و ممتنع
"بعد آوای کوهستان را شنید. شب آرامی بود و باد نمی وزید. قرص ماه تقریبا کامل بود گرچه در آن هوای نمناک و دم کرده درختانی که در حاشیه ی کوهستان بودند تار به نظر می رسیدند."
.فضاهای ژاپنی:
ماهی فروش. خرچنگ. حلزون. گل های آفتابگردان. عروسیشان که با آن ها رابطه ی نزدیکی دارد.
.
فصل بال های ملخ. حضور دختر خانواده فوساکو
.
کتاب پر از جمله های کوتاه و دیالوگ های خانوادگی ست. من خیلی جاها نمی تونم با این فضای بیش از حد ساده و بی اتفاق خانوادگی ارتباط بگیرم.
.
اسم فصل ها چه زیباست:
آوای کوهستان.
بال های ملخ.
درخشش ابرها.
شاه بلوط ها.
درخت گیلاس در زمستان.
آب در صبحگاه
صدایی در شب
صدای زنگ در بهار
لانه ی جغد
باغی در پایتخت
جای زخم
در باران
انبوه پشه ها
تخم مار
ماهی در پاییز
.
یاد فصل بندی بهار تابستان_ اون فیلم کیم کی دوک_ درواقع از زمستان شروع کرده و بعد بهار و بعد هم پاییز
حدیث نفس بسیار زیادی وجود داره تو داستان
آوای کوهستان ۶۲/۱۹۷
پانزده صفحه خواندم.
سوم فروردین ۱۴۰۱
۲۳مارچ ۲۰۲۲
عصر سرد و بارانی هوا شش درجه و فردا طوفان می شود و ابری ست باز...
.
بعد از مدت ها آوای کوهستان ا از سر گرفتم. صداهای خانوادگی. زندگی سالخورده ی بدون اتفاقی که بزرگترین هیجان و لذتش در خواب ها و آرزوهای دور و درازی مثل بالا رفتن از کوه فوجی ست.
شینگو بیشتر روز را در خانه و میان اعضای خانواده و تماشای جزییات ظریف باغچه ی کوچک و طبیعت پشت پنجره و خل و فصل مسایل خانوادگی دختر و پسرش و.... می گذارند و انگار زندگی دیگری در خواب هایش دارد که او را زنده و جوان نگه می دارد.
.
فعلا خواندن این کتاب که به شدت یکنواخت است برایم جذاب نیست. عید است و اینجا هوا ابری و بارانی ست.
صفحه ۸۸
۲۴مارچ۲۰۲۲
صبح ابری و که آلودی که نیویورک و ساختمان رو به رویی را بلعیده. ساعت نه صبح. سپهر ساعت هفت بیدار شد شیر خورد و بازی کرد و خوابید تا یک ساعت دیگر که چرت بزند. حمید هم آماده شد و رفت آفیس. من تنها در خانه. بخاری کوچک روشن و سپهر خوابیده
.
در کتاب هم عید شده است و درخت گیلاس پرشکوفه
در سن و سال من روز به روز موهای سفید بیشتر می شوند. بعضی وقت ها می بینی جلوی چشم خودت سفید می شوند.
.
روابط خانوادگی. بی اتفاقی. آرامش و ملال میانسالی. _اگر من عیار موفقیت پدر و مادر را ازدواج موفق اولادشان بدانیم باید بگویم درست است از این نظر موفقیتی نداشته ام.
عید شده و در کتاب باران می بارد درست مثل وضعیتی که من در حال خواندن کتاب هستم. مهمان سرزده هم دارند وسط باران و عیددیدنی. مثل شمال.
درخت گیلاسی که غرق شکوفه است و عکسش نوی برکه ی آب افتاده و درخت ازلیا درخت آلو. طبیعتی که رشد و نموش بزرگترین اتفاق در زندگی زوج پیر محسوب می شود و البته نگرانی برای طلاق و جدایی دخترشان و سرنوشت خودش و بچه ها
.
دور هم جمع شدن با همکلاسی های قدیمی و جنگ ها و زمان طولانی که همگی پشت سر گذاشته آمد و خاطره ی یکی از آن ها که همه ی موهای سفیدش را دانه دانه می کرد تا او را به آسایشگاه روانی بردند. تلاش مصرانه برای جوان ماندن.
.
۲۸مارچ ۲۰۲۲
۷فروردین ۱۴۰۱
تولد نجمه پس فرداست نهم فروردین😊
.
آوای کوهستان یکنواخت و کاملا بی داستان شده. من گم شده ام در اسم ها و اصلا سیر داستانی که وجود ندارد را نمی توانم دنبال کنم.
اما یک نکته ی مهم اینکه نویسنده نامه های از پیرزن پیرژمزدی که قصد خودکشی دارند را گذاشته شبیه به کاری که خودش کرد و انگار از همین سال ها در فکر بوده و برای خودش دلایل منطقی از این دست داشته است.
.
در افلاک باد می وزد.
.
بودایی گذشته فنا شده است. بودایی آینده هنوز ظهور نکرده است. من خود در رویایی متولد شده ام. این جسم فانی را تصادفی به دست آوردن ام جسمی که به زحمت به دست می آید.
.
وقتی بمیریم موقع سوال و جواب باید بگوییم ما زندگی نکردیم که بخواهیم مرتکب گناهی هم بشویم. ما فقط تماشاگر بودیم.
.12 آپریل2022
170/197 صفحه
ااز قسمت لانه ی جغد تا صفحه ی 170
زندگی ملال آور شینگوی 60 ساله که گرفتار ماجراهای خانواگی و بچه ها شده است.. چیزهای قشنگی هم می بیند و می شنود و درگیری با ظرافت های طبیعت هم هست اما بیشتر از آن چیزی نیست که من را راغب به خوان دن کتاب کند. یک زندگی سراسر ژاپنی در سکوت و سکون و ملال و صدای جغد و کوهستان و تماشای شکوفه های گیلاس.
این وسط شینگوی پیر خواب های سوریال هم می بیند که آنچنان راهبرد داستانی ندارد. واقعا کی به این نوبل داده؟
" کاج ها بالاتر از بوستان یدده می شدند. به طرف هم خم شده بودند. گویی می خواستند یکدیگر را در آغوش بکشند. شاخه ها آنچنان به هم نزدیک بودند که هر لحظه امکان داشت درهم بروند."
.
عروسش که شینگو کمی هم به او چشم دارد بچه اش را سقط می کند به خاطر ماجراهای پسر دیوث شینگو و از آن طرف دامادشان هم خودکشی می کند- کلیشه های ژاپنی-
.
این وسط نیلوفر آبی دوهزار ساله هم گل داد درحالیکه جنگ است و هواپیماهای نظامی آمریکا از بالای سرشان پرواز می کنند و در خانه شان هم به نوع دیگری جنگ است اما نیلوفر آبی از پس سال های دور و دراز کاری ندارد گلش را می دهد. – تا نیلوفر آبی هست باید زندگی کرد.-
شینگو هنوز هم بعد از این همه سال خواهر زنش را که در جوانی مرده است دوست دارد و به یاد او خواب ها و رویاها می بید.- این قسمت های پیری را دوست دارم. یعنی ملال همراه با سکوت و سکون کتاب به خاظر شخصیت اصلی و زندگی بدون حادثه و اتفاق ویژه ی شسنگوست. اما مثلا این قسمت" آیا هنوز در بچه ی سقط شده ی کی کو در جست و جوی چهره ی خواهر باسوکو بود؟ هنوز در میان نوه هایش خواهر یاسوکو را دنبال می کند؟- این خیلی قشنگه بسوزه پدر عشق که تو 60 سالگی هم رهای نمی کنه...
.
می گویند توفان ریشه ها را عمیق تر می کند.
.
ناگهان از پسرش پرسید: تو زمان جنگ کسی را کشتی؟
- نمی دانم اگر کسی جل گلوله های مسلسلم می ایستاد لابد کشته می شد ولی می شود گفت این من نبودم که تیزاندازی می کردم.
.
یک نکته ی قشنگ در خانه های ژاپنی یک اتاق به اسم اتاق چای خوری دارند. یعنی مخصوص چای- در ستایش دورهم نشینی و چای نوشیدن
.
شینگو با دقت تماشا می کرد ساقه های بریده شده ی علف راو.. ظرافت های دیگر طبیعت( خوب خیلی قشنگه که نویسنده به این نکته های نامکشوف و نادیدنی توجه کرده ولی باز هم ملال اور و حوصله سر بر و سو وات داره با خودش)
.
پدر با دقت از خودش می پرسد: این شکاف بین پدر و پسر از کی میانشان باز شده که نمی توانند با یکدیگر صحبت کنند و..
.
یک پدر پیر آواره با حس عذاب وجدان- شینگو به خوشبختی هیچ کس کمک نکرده بود.
.
وزوز حشرات در باغ شنیده می شد. ساعت دوی نیمه شب بود که صدای مشخص جیرجیرک ها بود.
c