جستار به قلمروهای تعیین شده تن نمی دهد. تلاشش نه برای رسیدن به دستاوردی علمی و خلق اثر هنری ست. آینه ی چیزهایی ست که دوست می داریم و دوست نمی داریم. نه عرصه ی نمایش هوش و خرد ماست. حرفش را با قصه ی آدم و حوا آغاز نمی کند. حرفی که می خواهد می زند و هرجا حس کند حرفش کامل شده لب فرو می بندد. آدورنو

نویسنده اش یکی از بیشمار چشم اندازها را جلوی روی شما می گذارد و می گوید من اینجا ایستاده ام. شیوه ی بده بستان با جهان که اکتشافی و سرگشته می کند جستار را.

.

 والدن: اگر کسی بود که به خوبی خودم می شناختمش آنقدر درمورد خودم حرف نمی زدم.

یونگ: فکر های ما هرچه شخصی تر و هرچه منحصربه فرد تر باشند برای دیگران معنادارتر خواهند بود. شخصی ترین چثرها عمومی ترین چیرها هستند.

.

 هاثورن: متن آسان خوان محصول سختی کشیدن جان فرسا هنگام نوشتن است.

(شهود جستار، صدای ژرف اندیش، جان مایه و خاطره پردازی و صحنه و دیالوگ و جزییات و تصویر)

جستار کارش برعکس است: جعبه ی کوچک را پیدا کنید و از آن شروع کنید. از روزی که شروع کردید نقاشی کنید و از پدرتان خواستید مدل تان شود.

پرسشی که جستار را پیش می برد می تواند کوچک باشد: چرا من تحمل ندارم ببینم شوهرم چرت عصرگاهی می زند؟

درباره ی لحظه ی تغییر بنویسد: ریشه ی یونانی anecdote یعنی خبر منتشرنشده. نقاط عطف و یادگیری تغییر را در زندگی تان پیدا کنید و ماده ی خام را بسازید.

جستار روایی همان عناصر قصه را دارد: شخصیت، مسیله و کشمکش و شهود و نتیجه. لبته لابهلای این عناصر به تصویر و لحن و خیال پردازی و خاطره و سیک و زبان و.. برمی خوریم.

طرح کلی جستار با سوال ها: پیشینه ی داستان. کنش. بنابراین. نقطه ی عطف. در طرح کلی بیشتر وقت ها بهتر است جستار را از جایی نزدیک به پایانش شروع کینم.

شهودتان را بنویسید. جیمز جویس": شهود یعنی لحظه ای که اوضاع در سیلا فهمی تازه به شکلی برگشت ناپذیر عوض مسی شود. شهود چیزی را که فقط ممکن بود روایتی شخصی باشد به جستار تبدیل می کند. نمونه ی شهود اسکیت یاد گرفتن در چهل و سه سالگی و آشتی کردن با بدنی تازه.

شهود خوب غافلگیرکننده است نه بصیرتی ساده و نه پیش پاافتاده و نه دل به هم زن.

شهود را دراماتیک کنید. صحنه را بسازید و از دل آشوب زندگی هنر بیرون بیاروید.

شهود را توضیح دهید.   شهود می تواند تیره و تار باشد و لزوما نباید امیدبخش و روشن باشد

. قصه ای را انتخا بکنید که تجربه ای شخصی باشد: تجربه ای که تغییرتان داده. نشان مان دهید قبل از شهود چگونه بوده اید. لحظه ی دگرگونی را نشان دهید. درباره ی شهود صریح یا تلویجی بنویسید. نشان مان دیهید شهودتان باعث شده از آن به بعد چه کارهایی انجام دهید و به چه شیوه های متفاوتی.

.

 فلنری اوکانر: شاید هرگز حرف تازه ای برای گفتن نداشته باشیم اما هیمشه راه تازه ای برای گفتنش داریم. ( مثال راه تازه ی چهل ساله شدن و آخرین روز سی و نه سالگی را شرح دادن.)

پیدا کردن زاویه ی دید: تضاد و تله و کشمکش انداختن و غافلگیری در مقدمه و در ادامه.

.

 لحنک لحنی که برای هفصتد کلمه نوشته خوب است برای خاطره پردازی طولانی نچسب و سرد به نظر می رسد.

از لحن متضاد استفاده کنید تا تنش طنرآمیز بسازید. شوخی می تواند فاصله با موضوع غمناک و آزاردهنده بیندازد.  سراغ تشبیه های درو از ذهن بروید. با معنای تخت الفظی کامه ها بازی کنید. بدیهیات را انکار کنید.

درباره ی دسته گل های به آب داده تان بنویسید.

سراغ باوری عمومی بروید و وارونه جلوه اش دهید.

.

 آنتوان چخوف: به من نگو ماه می درخشد. درخشش نور را در شیشه ای شکسته نشانم بده.

یک عاذدت خوب این است هر جمله یا که می نویسید با خودتان بگوید چطور می توانم نشانش دهم. چیزی که ما می خواهیم تجربه است نه اطلاعات.  مثلا او حالش خوش نیست: اطلاعات است و او نگاهش را دزید: تصویر است.

از حواس پنج گانه تان استفاده کنید. برای ساختن تصویری: بویایی. چشایی. شنواتیی. لامسه. بینایی. اوکانر می گوید برای واقعی کردن صحنه حداقل باید سه حس از حواس پنج گانه تان را درگیر کنید. (مثال فلوبر در مادام بواری و پیانو زدنش و جابه جایی دوربین از دست های لرزان تا صدایش در روستا از پنجره)

تصویرهایی با جزییات ری. تصویر کاری می کند که خواننده آنچه را تجربه کرده تجربه کند و جزییات گوه تصاویر هستنید. ( مثال راهپیمایی سقط جنین و پوشیدن دمپایی های نرم و رحت که وقتی پلیس می خواهد کشان کشان ببردتان انگشت هایتان درد نگیرد.)

وقتی در بغدا پا روی شن ها می گذاری گویی در گرماگرم جنگ داخلی هستی- به جای تصویر ساحتمان های ویران و بدبختی  مردم و ...

فصل تصویر و جزییات و حواس پنجگانه و جزییات و مثال ها و ساختن صحنه با تصویر که به بیان احساس درونی کمک می کنند. این فصل ها رو دوباره بخونم از صفحه چهل و سه تا پنجاه و سه

.

من فقط وقت هایی می نویسم که الهام بگیرم و ترتیبی می دهم که هر روز صبح سر ساعت نه الهام بگیرم. پیتر دوریس .     درباره ی عادت های نوشتن و نشستن سر کار. سه هفته هر روز فقط و فقط نشستن.   هر روز نوشتن و مقید بودن به ساعت و مکان خاص و مناسک نویسندگی و عادت های خاص نوشتن. از نوشتن شانه خالی نکنید اینطور روزهای کمتری نویسنده محسوب می شوید. اگر نویسندگی را شغل ندانید و شک و تردید به جان تان افتد فلج تان می کند. کاغذ سفید کارفرمای شماست.

وقت ندارید؟ این هم می تواند کمک کننده باشد و سعادتی. برای نویسنده ها وقت زیادی داشتن می تواند فلج کننده باشد.

سطح استانداردهایتان را پایین بیاورید. از تلاش برای نوشتن خوب دست بردارید. فکر می کنید نوشته هایتان بد است. عامدانه بدترش کنید.

همکاری با نویسندگان. هم نویس ها و ستون نویسی. کلاس رفتن و جمع های نوشتن. کارگاه های اموزشی که پول می گیرند شرکت کنید. عضو گروه نویسندگی شوید.  ( راه و رسم بازخورد دادن و بازخورد گرفتن.)

.

 مرحله ی بازنویسی: شروع و پایان و از میانه آغاز کردن و حدف کردن و اضافه ها و زمینه های مشخص و ذخیره کردن همه چیز. دورریخته ها و بریده شده ها. پای تصویرهایی که در پاراگراف های اول اوریده اید را در پاراگراف های انتهایی هم به میان بکشید تا دایره کامل شود.

بازنویسی جمله ها. قید و صفت را حدف کنید. دیدم که و متوجه شدم و شروع کرد به حذف شود. ماضی و مضارع را حواسمان باشد که یکسدت باشد در طول نوشته.

فعل ها: به جای وجود داشت و بودن از فعل های جان دارتری می توان استفاده کرد.

درحالیکه. به معنای واقعی کلمه و همانطور که ها حذف شوند. جمله های کوتاه تر همراه با نقطه و حذف.

از کلیشه های همیشه آشنا در جمله ها بپرهیزید.

اندام های بدن. مثلا به جای دست هایم با قفل ها بازی می کنند. با قفل ها بازی می کنم.

.

چرا اسمش را ناداستان خلاقانه گذاشته اند؟

ثورو در کتاب والدن آنچه را ظرف دو سال کنار آبگیر والدن برایش اتفاق افتاده در یک سال خلاصه می کند. حقیقت عاطفی احساسی برای قصه ای که می گویید اهمیت دارد. واقعه یعنی انچه اتفاق افتاده و حقیقت یعنی واکنش شما به ان واقعه. وقتی خاطره پردازی می کنید گذشته را فقط به یاد نمی آورید بلکه ان را به روز می کنید. غربالش می کنید و چند زاویه دید برای تماشایش می گذارید. به یاد آوردن تا حدی همان تصور کردن است و برای همین اسمش ناداستان خلاقانه است.

.

 روایتگری و صحنه پردازی:

با استفاده از جمله هایی مقل اما و یک روز و بعد و.. می توانیم از روایت گری به صحنه پردازی برویم یا اینتر بزنیم و پاراگراف را عوض کنیم و ... تلفیق این دو

.

فصل آخر درباره ی پول و پیدا کردن ناشران- برای آمریکا نوشته شده و دویاره و با دقت بیشتری بخوانم.

 

 

 c

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید