کتاب اول- پیدایش
آغاز بشر- آغاز زبان ها- آغاز صنایع دستی و آغاز انسان
.
الان که دارم عهد عتیق را می نویسم نگرانم. و اتفاق های پشت سر هم ایران و ماجرای کرونا به شدت هر لحظه من را یاد اتفاق های قوم برگزیده ی خدا بنی اسراییل و اورشلیم می اندازد. رابطه ی مهر و کین خدا با ان ها که برایشان طاعون و سیل و ویروس و... بلاهای عجیب غریب فرستاد.
قصه به شدت سمبولیک هم هست. ایران به همه ی کشورهای دور و نزدیک از عمان و عراق و نیوزلند این ویروس را صادر کرده و شروع و شیوع گسترده از شهر قم بوده. حالا چی ژوزه؟ قمو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟
.
از فصل دوازدهم کتاب ماجرای قوم بنی اسراییل و زندگی ابراهیم و اسحاق و یعقوب و پسرانش آغاز می شود.
پایان فصل اول ماجرای یوسف و از مصر بیرون آمدن.
.
- هنگامی که خدا آسمان ها و زمین را آفرید. زمین خالی و بی شکل بود و روح خداروی توده ی تاریک بخار حرکت می کرد. خدا فرمود روشنایی شود و روشنایی شد. خدا روشنایی را پسندید و ان را از تاریکی جدا کرد.او روشنایی را روز نامید و تاریکی را شب
.
آب های روی زمین جمع شوند. او خشکی را زمین نامید و اجتماع آب ها را دریا نامید. خدا گیاهان را پدید آورد و خشنود شد.
روزها و فصل ها و سال ها را پدید آورد و خشنود شد. او همچنین ستارگان را ساخت و آنها را در آسمان قرار داد تا زمین روشن شود. سرانجام خداوند فرمود انسان را شبیه خود بسازیم تا بر دریا و حیوانات حکومت کند.
روز هفتم. خدا آفرینش را تمام کرده بود. دست از کار کشید و استراحت کرد.
.
آدم و حوا- خدا زا خاک زمین قبل از اینکه در آن گیاهی روییده باشد آدمی را آفرید. ( خاک خالص و پیور)
در سرزمین عدن بغی به وجود اورد و ادم را در آنجا گذاشت. او وسط حیاط"درخت حیات" را قرار داد. درخت شناخت نیک و بد.
رودهایی در سرزمین عدن قرار داشتند. چهار رود- رود جیحون. - رود دجله - رود فرات - رودی فشیون
.
خداوند به ادم گفت از همه ی میوه ها بخور به غیر از میوه ی درخت نیک و بد.
.
حوا- خداوند ادم را به خوابی عمیق فرو برد.(به نوعی بیهوش ش کرد.) یکی از دنده های ادم را برداشت و آن را با گوشت پر کرد. این است استخوانی از استخوان هایم. نام او نسا باشد چون از انسان گرفته شد.
در باغ ادم و حوا برهنه بودند اما احساس خجالت نمی کردند. ( مثل دو پت خوشبخت در دستان خدا در سرزمین پر از شور و نشاط بدون هیچ آگاهی نسبت به بدن شان و نسبت به هیچ چیز دگر)
.
سقوط انسان
مار به انسان می گوید اینکه خداوند به شما گفته است که از ان میوه نخور مطمین باش نخواهی مرد و چشمانت باز می شود.
وقتی میوه ی درخت خوب و بد را می خورند متوجه می شوند که برهنه اند و خجالت می کشند و خودشان را در باغ پنهان می کنند.
( در دفرتم نوشته ام خدا می خواسته بدون اگاهی، انسان در شادی و نعمت زندگی کند. مثل یک گربه ی خوشبخت در دستان بزرگ خداوند و انسان از سر کنجکاوی و هوس، اگاهی را انتخاب می کند. میوه را می چیند و می خورد که ببیند چه طعمی ست و بعد از ان چه اتفاقی برایش می افتد. باز شدن چشم اسنان همانا و دیدن و برهنگی و قصه های بعد از آن...)
.
حوا یعنی رندگی
پس آدم از باغ عدن بیرون انداخت تا روی زمینی از خاک کار کند و به او گفت رنجت را زیاد می کنیم. حوا گفت با درد زیاد باید فرزندنت را به دنیا بیاروی...
.
قائن و هابیل
قائن- حاصل شده
هابیل به دست برادرش کشته می شود و حوا دوباره حامله می شود. پسری به نام شیث- این پسر را من در اسلام نشنیده ام و زیاد داستانی از او نیست.- آدم وقتی 130 ساله بود پسرش شیث به دنیا می آید.
نوح پسر لمک به معنای آسودگی. زیرا او انی ها را از کار سخت زراعت که در اثر لغت خداوند در زین دامنگیر آن ها شده بود آسوده کرد. نوح در 500 سالگی صاحب پسری به نام سام و حام و یافث شد.
.
طوفان نوج
تعداد انسان ها روی زمین زیاد شد و پسران خدا با دختران انسان ها ازدواج کردند و خدا گفت: روح من تا ابد در انسان باقی نخواهد ماند زیرا انسان فانی و نفسانی ست.
.
در تورات ماجرای پسر نوح کنعان نیامده است که در قرآن به ان اشاره شده که به حرف پرد گوش نمی کند و در طوفان می ماند و ا زبین می رود.
در تورات، نوح کنعان را لعنت می کند زیرا الت پدرش را در خواب دیده است.
.
ماجرای زبان ها و برج بابل-
در ان زمان، زبان همه ی مردم یکی بود و با هم تصمیم گرفتند شهری بزرگ با برج و بارو بسازند که پراکنده شوند.- برج بابل-
خداوند به شهر نظر انداخت و گفت زبان همه ی مردم یکی ست و متحد شده اند. اگر اکنون از کار ان ها جلوگیری نکینم در آینده ره کاری بخواهند انجام خواهند داد. پس زبان آن ها را تغییر خواهیم داد تا سخن همدیگر را نفهمند. این اختلاف زبان ها موجب شد آن ها از بنای شهر دست بردارند.
.
ابرام و لوط
خداوند به ابرام-
ولایتف انه ی پدری و خویشاوندان خود را رها کن و به سرزمینی برو که نامت تا ابد آنجا خواهد ماند و تو را پدر امت بزرگی می سازم.
سارای همسر ابرام و برادرزاده اش لوط به سرزمین کنعان کوچ کردند.
در کنعان قحطی شد. ابرام به مصر رفت. سارای نازا بود. کنیزش هاجر را برای ابرام گرفت. هاجر و سارای با هم غیظ می کنند و هاجر در حالیکه اسماعیل را حامله بوده در بیابان رها می شود و هاجر آه وناله می کند در محضر خداوند و اسنماعیل یعنی خدا می شنود.
.
ابرام وقتی 99 ساله بوده خداوند به او اسحاق را می دهد. پس نامش را ابرام به ابراهیم تغییر می دهد. ابرام یعنی پدر سرافراز- ابراهیم یعنی پدر قوم ها
.
شهر سدوم- شهر لوط
خرابی شهرها
.
لوط و دخترانش از شهر می روند چون مردی پیدا نمی شود که با آن ها ازدواج کند. شبانگاه که پدرشان خواب بوده با او همسبستر می شوند. مواب فرزند یکی از دخترهاست.
.
تولد اسحاق- فرزند ابراهیم و سارای- اسحاق یعنی خنده
هاجر و اسماعیل از خانه رانده می شوند.
اسماعیل فرزند هاجر- کنیز سارای- و ابرام
اسحاق- فرزند سارای و ابرام- یعنی سارای از نازا بودن رها می شود.
در عهد عتیق خداوند دستور می دهد که اسحاق را به قربانگاه ببرد. در قرآن اسماعیل را ما شنیده ایم.
.
اسحاق- ربکا زن اسحاق بوده
.
ابراهیم و ساره را در یک غار دفن می کنند.
اسماعیل در سن 137 سالگی می میرد.
.
خداوند به ربکا گفته بود که از دو پسری که در شکم داری دو دولت پدید می آید. دوقلوها- عیسو و یعقوب- عیسو یعنی سرخ رو- یعقوب پاشنه ی پای عیسو را گرفته بود. حیله گر بوده یعقوب. و برکت را از اسحاق می گیرد. خودش را جای عیسو می زند. برکت کلمه ی کلیدی ست که یعنی هدیه ای که خداوند به هر کس بخواهد می دهد.
.
یعقوب از دست برادرش عیسو فرار می کند. یعقوب دو زن می گیرد. راحیل و لیه دو خواهر
برای گرفتن راحیل که زیباتر بوده هفت سال برای لابان پدرش کار چوپانی می کند اما لیه را به او می دهند زیرا او خواهر بزرگتر بوده و دوباره هفت سال دیگر برای راحیل کار چوپانی می کند.
لیه پشت سر هم می زایید و راحیل نازا بوده.
اسم فرزندان لیه-
رئوبین- خداوند مصیبت مرا دیده است.
شمعون- خداوند شنید. خداوند مصیبت مرا شیند.
لاوی- دلبستگی- لاو احتمالا ریشه اش از همینجا می آید.
یهودا- ستایش
جاد- خوشبختی
اشیر- خوشحالی
.
دایه ی پیر ربکا وقتی می میرد او را زیر درخت بلوطی دفن می کنند و اسم ان درخت را می گذارند بلوط گریه
.
یعقوب به بیت ییل برمی گردد. خداوند به او می گوید برگردد و وقتی از بین النهرین وارد می شود خداوند به او می گوید از این به بعد نام تو اسراییل خواهد بود. در همان جا ستونی از سنگ بنا کرده و با روغن زیتون آن را تدهین می کند و اسم آن را خانه ی خدا می گذارد-
یعنی ابرام خانه ی خدا را نشاخته؟ در قران ابراهیم خانه ی خدا را می سازد که..
.
راحیل در حال مرگ بئد که پسری به نام بنیامین می زاید. اول راحیل اسم او را بن اونی یعنی پسر غم من می گذارد اما پدرش اسم او را بنیامین یعنی پسر دست راست من می گذارد.
.
یعقوب در کنعان-
یوسف و ینیامین برادر بودند و بچه ها راحیل و یعقوب. راحیل زیبا بوده و خواهرش یله چلاق و کور بوده.
یوسف و خواب هایش-
در تورات اشاره ای به ماجرای زیبایی و عشق یوسف و زلخیا نمی شود اما در قران خیلی زیاد حول این محور می چرخد.
.
مرگ یعقوب.
پسرانش را جمع می کند. عاقبت شان را می گوید- نکته ی جالب تاثیر اسم ای بچه ها بر سرنوشت شان است. یعقوب درخواست می کند جسدش را به کنعان ببرند. در مصر می میرد.
یوسف در 110 سالگی می میرد و می گوید استخوان های من را به کنعان ببرید.
.
دفتر دوم- سفر خروج
سفر خروج
دفتر دوم
.
بنی اسراییل در مصر به دلیل نافرمانی خداوند به مدت 40 سال در بیابان های مصر سرگردان شد. ده فرمان در این دوران توسط موسی به بنی اسراییل
.
بردگی قوم بنی اسراییل در مصر
تولد موسی - فرعون مصر دستور داده بود که پسران را بکشند و ماجرای معروف آسیه و به آب انداختن موسی
مردی از قبیله ی لاوی با زنی ازدواج کرد. موسی پسر زیبایی بود. موسی یعنی از آب گرفته شده.
.
موسی فرار می کند چون مردی را در دعوا کشته است.
موسی به پیامبری برگزیده می شود. زیرا فرشته ی خداوند از میان بوته با موسی حرف می زند.
قدرت معجزه ی موسی- لکنت داشته و خوب نمی توانسته حرف بزند. اما خداوند از او می خواهد که نترسد و زبانش را صاف می کند- این داستان را خیلی دوست دارم اینگونه-
.
معجزات موسی- عصای موسی. معجزه ی خون که رود نیل تبدیل به خون می شود با زدن عصا به رود.- بلای قورباغه- بلای پشه- پلای مگس- بلای طاعون- بلای دمل- بلای تگرگ- بلای ملخ- بلای تاریکی-
(کاملا یک داستان جان دار علمی تخیلی که من را به یاد این روزهای ایران و جهان و امدن کرونا نیز می اندازد. همینطور به یاد صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز نیز می افتم که در ان یلای تاریکی و باران به مدت هفت سال آمده بود. و یاد پارسال که از شروع سال 98 پروانه ها در عید به کشور حمله کردند. تا آبان که اوج حادثه بود و اوج ماجرا و تا هواپیما و موشک و این ویروس کرونا)
.
موسی مقررات عید پسح را اعلام می کند.
عید فطیر. به خاطر رهایی قوم بنی اسراییل از بردگی مصر که وارد سرزمینی شدید که ه سرزمین شیر و عسل معروف است. به سرزمین کنعان
. رفتن به کنعان
موسی در این سفر استخوان های یوسف را هم با خودش برد.
.
سرود موسی- خداوند نشاط و سرور من است.
.
خداوند در صحرای سین- کوه سینا روز پانزدهم که به قوم به آنجا رسیدند بر ان ها ظاهر می شود. نان و بلدرچین و آب شرین به قوم می دهد.
در کوه سینا به قوم بنی اسراییل ده فرمان صادر می شود.
.
صندوق عهد- صندوقی که من در انجا با تو ملاقات خواهم کرد.
چراغذان که باید با روغن زیتون روشن نگاه داشته شود.
خیمه ی عبادت
میز نان مقدس
قربانگاه
حیاط عبادتگاه
لباس کاهنان
حوض مفرغی- برای شستن پای کاهنان-
روغن مسح و بوخور
.
وقتی موسی از کوه سینا پایین امد دید مردمان در حال عبادت گوساله ی طلایی هستند.
.
.
سفر سوم- لاویان
کتاب راهنمای کاهنان و قوانین مربوط به خوراک پاک و ناپاک و مقدس داشتن روز سبت و...
" در میان شما راه خواهم یافت و خدای شما خواهم بود و شما به قوم من خواهید بود."
.
در این کتاب، بارها کلمه ی مقدس به کار رفته است تا نشان دهد خدا چگونه است و چه رفتاری از قوم خود انتظار دارد.
.
قربانی گناه. قربانی سلامتی. قربانی سوختنی. حیوانات حلال گوشت و حرام گوشت.
اجکام جذام . زنا و اعمال قبیح
روی بدن خالکوبی نکنید. موهای شقیقه تان را نتراشید. هنگام عزاداری بدنتان را زخم نکنید.
روز کفاره. روز دهم از ماه هفتم.
سال پنجاهم سال یوییل است. نه بذر بکارید و نه زمین و محضولی برداشت کنید. زیرا سال مقدسی ست.
.
کتاب چهارم- تثنیه
رویدادهای نوشته شده در این کتاب از آنجا آغاز می شود که قوم بنی اسراییل پس از چهل سال سرگردانی در بیابان به کنار رود اردن رسیدند.
سرزمین موعود،در آن سوی رود اردن قرار دارد. موسی در سن 120 سالگی می میرد.
.
قهر و آشتی خداوند با بنی اسراییل
یوشع جانشین موسی می شود.
موسی قبایل بنی اسراییل را برکت می دهد.
در اسراییل پیامبری مانند موسی نبوده که خداوند رو در رو با او صحبت کند.
.
یوشع- جاشوا کتاب پنجم
دستور تصرف کنعان. یوشع جاسوسانی به اریحا می فرستد. دوازده سنگ یادبود وسط رودخانه بعد از گذشتن و رسیدن به سرزمین موعود
تپه ی ختنه- خداوند به یوشع دستور داد تمام مردان ختنه کنند. تپه ی جلجال یعنی برداشتن
.
قرایت قوانین مقررات بر کوه عیبال
آفتاب از حرکت بازمی ایستد تا یوشع همراه سپاهیانش دشمن را نابود کند. یوشع به خداوند دعا می کند و خداوند آفتاب را از حرکت باز می ایستاد.
.
کار دیگر یوشع تقسیم زمین است. زمین قبیله ی بینامین. قبیله ی زبولون. قبیله ی یوسف
یوشع در سن 110 سالگی فوت کرد و او را در کوه دفن کردند.
استخوان های یوسف هم در شکیم دفن شد در تکه زمینی که یعقوب خریده بود.
.
کتاب هفتم- داوران
در سرزمین کنعان قوم هایی باقی ماندند مثل فلسطینی ها و اموری ها که به اسراییل یورش می بردند.
فرشته ی خداوند در بوکیم- خدای نژادپرست جباری داشته اند.- گفته باید قربانگاه فلسطینی ها را خربا کنید. فرشته ی خداوند امد و زیر درخت بلوط نشست- بوکیم یعنی آنانی که می گریند.
.
- برادرکشی
- قصه ی درخت ها و پادشاه شدن شان. درخت ها تصمیم می گیرند از بین خودشان یکی را پادشاه کنند. درخت زیتون قبول نمی کند و می گوید من روغن زیتون درست می کنم برای خداوند و انسان چرا پادشاه شوم. انجیر گفت مویه ی من خوب و شیرین است و نمی توام ان را ترک کنم و از تولید شیره ی انگور برای خداوند و انسان به وجد می آیم.
در نهایت بوته ی خار قوبل کرد که پادشاه شود و همه ی دختان زیر سایه اش باشند وگرنه او زبانه خواهد کشید و آتش می گیرد و همه ی سروهای بزرگ لبنان را خواهد سوزاند.
.
ماجرای دختر یفتاح که او را نذر کرده بود برای دا که هرگز ازدواج نکند و در خدمت خداوند باشد. دختر پذیرفت و دو ماه به کوهستان رفت و گریه زاری کرد و برگشت هرگز ازدواج نکرد. بعد از ان اسراییل رسم شد هر ساله دخترها 4 روز به کوهستان می رفتند و برای دختر یفتاح ماتم می گرفتند.
.
.
کتاب هفتم- تولد سامسون
نذر خداوند بوده است از مادر نازا
پس هرگز نباید موهایش را بتراشد و موی بلند به او قدرت جادویی و لایزال می دهد.
ازدواج با دختر فلسطینی و ماجای کشتن شیر و حمله به فلسطیی ها
.
عاشق دختر فلسطینی دلیله می وشد و از این طریق فلسطینی ها می توانند به جادوی او دست پیدا کنند و با کوتاه کردن موهایش قدرتش را از او بگیرند. او را زندانی کردند و د رجشن بیرون آوردند تا مسخره اش کنند. سامسون در میدان نبرد از خداوند دوباره قدرت و نیرویش را خواست. دتس هایش را بر ستون گذاشت و سقف ها و ستون ها همه با هم کنده شدند و بر سر فلسطیی ها ریختند و خودش هم مرد.
.
عمل قبیح بنیامینی ها
مرد مهیمان قبیله که به او و زنش تا صبح تجاوز کردند و زنش صبح می میرد. مرد هر تکه از تن زنش را برای یکی از پادشاهان قبایل اسراییل می فرستد و بدین تربیت قبایل اسراییل با ینیامینی ها می جنگند و ان ها را طرد می کنند.
.
نعومی- روت
ماجرای دو بیوه- عروس و مادرشوهر
روت و بوعز- صاحب مزرعه- با هم ازدواج می کنند. بچه شان عوبید که از نسل او عیسی و داوود پدید می آیند.
.
کتاب نهم- سامویل
مادرش حنا که او نازا بوده است. - نازایی در بین مادران پیامبران بسیار پررنگ است به دلیل اهمیت پیدا کردن این بچه ها
.
صندوق عهد در فلسطین- در کنار بتی گذاشته بودند که هم بت روی زمین می افتد و هم سر و دست جوان نگهبان قطع می شود و از اینجا صندوق را به اسراییل بازمی گرداند.
.
- شائول پاشاه می شود.
داوود فلسطینی ها را می کشد و قوی و قدرتمند. حسادت شائول را بر می انگیزد و یکی از پسران شائول- یوناتان- طرفدار داوود است.
شائول دخترش را با مهریه ی کشتن صد مرد فلسطینی به داوود می دهد.
داوود از دست شائول از شهر می گریزد و فرار می کند.
- زندگی داوود در کوهستان و نکشتن شائول زمانی که می توانسته این کار را بکند
- داوود نزد فلسطینی ها می رود تا در میان ان ها پناه بگیرد.
- شائول و زن جادوگر- کاملا یاداور گیمز آو ترون- روح مرده ی ساموئل را احضار می کند. سامویل می گوید تو و پسرانت فردا پیش من خواهید بود. خداوند شما را به دست فلسطینی ها می کشد.
شائول از محافظش می خواهد که با شمشیر او را بکشد که به دست فلسطینی ها کشته نشود.
.
کتاب دهم- سامویل و داوود
مرثیه ی داوود برای شائول و پسرش سوناتان که دوست او بوده است.
داوود پادشاه اسراییل می شود و اورشلیم را فتح می کند.
داوود فلسطینی ها شکت می دهد. صندو.ق عهد را به اورشلیم می آورد.
خداوند به داوود می گوید نمی خواهد برای من خانه ای از چوب بسازی. از همان موقع که بنی اسراییل را از مصر خارج کردم خانه ی من در خیمه ای بوده و از جایی به جای دیگر در حرکت بوده ام.
.
داوود با تشیبع ازدواج می کند- همسر پادشاه عقمالی ها- اولین پسرش می میرد و خداوند از این کار داوود چون خوشش نمیآید این اتفاق می افتد.
پسر دوم داوود سلمیان است که یعنی محبوب خداوند
.
ماجرای ابشالوم- انتقام خواهر بسیار زیبا- پدرکشی
ابشالوم پسر داوود که بی اندازه زیبا بوده و خواهرش هم
پسر دیگر داوود که برادر ناتنی بوده به خواهر دل می بندند و به او تجاوز می کند و همان لحظه عشقش به نفرت تبدیل می شود. او برادر ناتنی را می کشد و اشالوم علیه پدر توطیه می کندو اسراییل با او همراه می شود.
نصیحت های اختیفول- پشکار قبلی داوود به آبشالوم- که می گوید برای نشان دادن جنگ برو و در ملاعام با تمام کنیزان پدرت همبستر شو
.
جنگ پدر با پسر- که داوود پدر از سربازارنش می خواهد به خاطر من به پسرم صدمه نرسانید.
یواب با سه تیر ابشالوم را به درختی که آویزان بود می کشد و جنازه اش را در گودالی می اندازد و رویش را با سنگی می پوشاند.
.
عزای داوود برای پسرش ابشالوم
سرود رهایی داوود
.
خداوند قلعه ی من است. او صخره ی من است و من را نجات می دهد.
داوود چهل سال بر اسراییل حکومت کرد و در اورشلیم به خاک سپرده شد.
.
کتاب یازدهم- کتاب شاهان- سلیمان پادشاه می شود
سلیمان از خداوند حکمت می خواهد به جای پول و امپراوطوری
مردم یهودا و اسراییل در طول سلطنت سلیمان در کمال آرامش بودند و هر خانواده ای زیر درختان مو و انجیر آسوده زندگی می کرد. - وقتی از آرامش حرف می زنیم.-
سلیمان، خانه ی خدا را می سازد. اتاقی که در ان صندوق عهد قرار دارد- قدس الاقداس-
کاخ سلیمان- حوض مفرغی- اتاق تالار در جنگل لبنان-
بنای خانه ی خداوند و کاح سلمیان بیست سال طول کشید.
.
دیدار ملکه ی سبا با سلیمان که ثروت و شهرت سلیمان، او را خیره می کند.
.
دور شدن سلیمان از خداوند- چرا ؟ چون زان زیادی از سرزمین های گوناگون
( یعنی حکمت هم در مقابل شکوه و زیبایی زن کم می اورد . به همین جذابی)
مرگ سلیمان و نافرمانی دوباره ی اسراییل
.
ایلیا و خشکسالی
.
کتاب سیزدهم تواریخ ایام و نسب نامه ها و نسل ها
.
کتاب چهاردهم دوم تواریخ
ساختن خانه ی خدا که هفت سال طول می کشد.
سلیمان در پایان عمر بی خدا می شود و با زنان بت پرست ازدواج می کند. مردم را به بیگاری می شکد و به میگساری می ردازد و سرانجام بعد از چهل سال حکومت بر اسراییل بدون توبه و پشیمانی می میرد در حالیکه بزرگترین و ثروتمندترین پادشاهی جهان را داشته.
- اینجا سوالی که برای من پیش می آید این است که چطور خداوند به او حکمت داده بود اما او با این دانش به راه نادرست کشیده می شود و در نهایت کافر می میرد.
.
سقوط اورشلیم به دست پادشاه بابل
ارمیای نبی این را پیشگویی کرده بود.
.
کوروش فرمان بازگشت یهودیان را صادر می کند. کلا امپرواتوری ایران خیلی خوب بوده باهاون
" من کوروش پادشاه امپراتوری پارس اعلام می دارم که خداوند خدای آسمان ها و تمام ممالک جهان است و او به من امر فرموده که در شهر اورشلیم که سرزمین یهوداست خانه ای بسازم. پس از تمام یهودیانی که در امپراتوری من هستند هر که بخواهد می تواند به انجا بازگردد. خداوند خدای اسراییل همراه او باشد."
.
کتاب پانزدهم- کتاب عزرا
.
کار ساختمانی خانه ی خدا با دستور داریوش دوم تکمیل می شود. بازسازی خانه ی خدا توسط یهودیان به فرمان به داریوش و اردشیر-
بازگشت یهودیان به اورشلیم.
.
عزرا کاهن متوجه می شود که یهودیان با زنان غیریهودی ازدواج کرده اند. به همین دلیل او باید برای گناهان ان ها اشک بریزد.
.
کتاب شانزدهم- نحمیا- 4 بخش دارد
- بازگشت نحمیا به اورشلیم به عنوان نماینده ی پادشاه پارس به اوضاع سرزمین یهودا
- بازسازی حصار اورشلیم
- تلاوت تورات توسط عزرا- اعتراف و توبه قوم بنی اسراییل از گناهان ش
- سایر خدمات نحمیا به عنوان حاکم سرزمین یهودا
.
کتاب هفدهم- استر
دیدگاهها