شب است و مورچه ها دارند اندوه زمین را جا به جا می کنند. این بار اما اندوه ینست. شادمانی و شعف را بر گرده ی مورچگان گذاشته ام بریا جا به جایی در شبی که روشن است و گرم. سپهر در اتاقش خوابیده است- پسر شش ماه و سه هفته ایم با لیاسی که روی آن گوزن دارد و روباهای نارنجی- و من پر از شور و شعفم.. از کجا می آید این حال؟ از خواندن داستان و کلمه پراکنی.

به یک گروه صمیمی در دوردست دنیا دعوت شده بودم. گروه هایی برای دوستی های شیشه ای- دوستی هایی که از پشت شیشه ساخته می شوند و دقیقا به همان اندازه ظریف و به همان اندازه شکستنی هستند. اسم گروه نی نامه بود و شانزده نفر از استرالیا و کانادا و آمریکا گرد هم آمده بودیم برای داستان خواندن. خواندم و خواندم و کلمه ها حالم را خوب کرده بودن. دو داستان " زندگی جای دیگری ست" و "هیجدهم مهر ماه " را خواندم. داستان هایی که به نوعی به بندناف وصل هستند. داستان هایی برای مادرها برای کودک داشتن. کلمه خواندم و کلمه شنیدم.

دکتر کشمیری نقد کرد و دیگران گفتند چقدر تصویری. چقد گودار و برگمان. چقدر تشنگی. چقدر رنگ و... چقدر کلمه ها جان می بخشند. جان می گیرند. جان می دهند. کلمه است و جان. کلمه است و خدایی که با آن خودش را، انسان را و جهان را و تمام شیطنت های این میان را آفرید.کلمه ها شبم را روشن کرده اند و اینجا در طبقه ی چهل و پنجم این ساختمان بلند رو به رودخانه چراغی روشن است. چراغی از افشره ی سوسوزنان کلمه های غریب قریب...C

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید