در همه ی اپلیکشن هایی که برای دوران بارداری داردم نوشته شده در ماه هشتم بیشترین نگرانی مادران این است که بچه ام چند بار در شکمم تکان می خورد. مادرها دست می گذارند روی شکم شان و هر ساعت تعداد لگدهای بچه را یادداشت می کنند. این تکان ها که کم و زیاد می شود با نگرانی به دکرتشان زنگ می زنند و دکتر می گوید آب سرد بخور. بالا پایین بپر و یک چیز شیرین بخور و اگر بچه تکان نخور خیلی سریع به اورژانس بیا...

 اما بیشترین نگرانی من این است که چقدر می توانم دوستت داشته باشم؟ چقدر می توانم هم با تو باشم و هم با خودم؟ آیا به اندازه ی کافی برایت زمان و وقت و مهر خرج می کنم. یک ترس بزرگ که از همین حالا شروع شده است. ترس از اینکه می روی بیرون از تنم و دلتنگی از همینجا آغاز می شود. این نقطه ای ست که بیشتر مادرها وقتی به آن بازمی گردند می گویند دلمان برای دوران بارداری، برای شکم گرد و بزرگمان تنگ شده است.

دلتنگی و ترس از اینکه چقدر باید احساسم را ریخت و پاش کنم و چقدر باید امساک به خرج دهم. یک ادم دیگر هستم. ادمی که در حالت عادی برای بچه ها قلبش به لرزه می افتاد حالا که به بچه ی خودش رسیده است مردد است. همه ی شک های عالم در او جمع شده اند و من ناراحت می شوم که تو آن تو، در ان اعماق طولانی من، در ان مغاک ژرف این ها را بفهمی... و برعکس من، ح است. او هم یک ادم دیگر است. یک آدمی که هیمشه بچه ها برایش موجوداتی مثل گیاهان و درخت ها بودند در جهان و هیچ وقت به آن ها اهیمتی نمی داد و از زیبایی و تازگی جهان در چشم ان ها شگفت زده نمی شد حالا به شدت تو را دوست دارد و منتظر ورود توست. به راحتی تو را پذیرفته است و در بیان احساساتش دست و دلباز است. از همین حالا دوستت دارد بدون لحظه ای شک و تردید و عدم قطعیت و...  و من مضطربم که نکند بیایی و به اندازه ی کافی دوستت نداشته باشم؟ اندازه ی کافی چقدر است؟ز

این سوال ها بود که در این یک ماه همراهم بود. به خاطر همین، این ماه بین من و تو در سکوت گذشت. زیاد با هم حرف نزدیم. بیشتر برایت موسیقی گذاشتم و در سکوت با هم به موسیقی های بی کلام گوش دادیم و من در فکر های خودم فرو رفتم که چقدر باید به تو وابسته و دلبسته باشم؟ چه حسی دارم؟ در جواب این سوال کلیشه ای چه جوابی دارم و... 

اما ح راحت و بی دردسر با دیدن فیلم بچه های کوچک- فیلم ها و تصویرهایی که تا چند ماه پیش حتی سرش را کج نمی کرد که نگاهی کند کاملا بی تفاوت بی حس بود به همه ی مسائل مربوط به بچه ها- رقیق می شود و تو را صدا می زند و چند جمله ای با تو حرف می زند و من در سکوت تماشا می کنم.

 

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید