جای چنگ های بنفش و ارغوانی گربه را روی ران هایم دیدم؛پراکنده و خراش خورده و عمیق. اولین بار است که روی پوستم چیزی غیر از رنگ همیشگی اش، غیر از صافی و یکدستی اش می بینم. در گوگل سرچ می کنم "ترک های روی پوست" علت اصلی اش را اضافه وزن ناگهانی و از دست دادن وزن در مدت زمان کم می داند و روغن نارگیل و آلورا و روغن زیتون و ماساژ دادن هر روزه را راه حل می داند.
اما علت اصلی اش چیز دیگری ست این بار. خیلی از زن ها با این موضوع کنار می آیند و ان را ردپای گذر و حضور یک انسان می نامند. بارداری و ردهایی که از دیگری در تن تو باقی می گذارد.
این خط ها باید نوشته شوند. خط هایی که روی تن ها باقی می ماند؛ خط های عشق بازی، خط های رشد و نمو، خط هایی از تنی که ذره ذره در حال جان گرفتن است. تنی که ریه دارد، کبد دارد، قلب دارد، مغز دارد، حواس پنج گانه دارد و همه ی اینها در تن تو رخ داده است.
همه ی این ها هر روز دارد ذره ذره و اندک اندک در رگ ها و ریشه های تو شکل می گیرد. و بعد از آن که او یک جان کامل شد، خط هایی می ماند به یادگار؛ خط هایی خوانا و ناخوانا که باید رمز و رازشان را کشف کرد مثل باستان شناسی که گنجینه ای را جست و جو می کند تا می رسد به این هم نوشته های گمنام آفرینش...
خط ها با گذشت زمان کمرنگ شده اند. سه هفته گذشته است و من هر روز با دست های لیز و روغنی ام خط ها را خوانده ام. مثل خط بریل با چشم هایی از جهانی دیگر روی چنگ های بزرگ و کوچک گربه راه رفته ام و آن ها را لمس کرده ام شاید چیزی از آن رمز ها و جادوی کلماتشان دریافت کنم. مثل آن حروف که در بعضی از سوره های قران هستند و می گویند کسی معنای دقیق شان را تا به حال کشف نکرده است. این خط های تنانه و زنانه هم "الف لام میم" هستند در ابتدای بلندترین سوره ی جهان...