اپلیکشن ها هر هفته بچه ی آدم را با یک میوه نشان می دهند. یک هفته بلوبری با قد و وزن... هفته ی دیگر گلابی با قد و وزن... یک هفته هم پرتقال با وزنی حدود یک کیلوگرم و قد... در آن یک هفته این آهنگ مرجان فرساد را می گذاشتم(دلم تنگه پرتقال من... اتل و متل، بهار بیرونه... اتل و متل نانین من زندگی خوب و مهربونه...
منتظر بودم بزرگتر شوی تا بگویم واقعیت این است که زندگی، خیلی هم خوب و مهربان و زیبا نیست.
حالا که به اندازه ی یک انار شده ای(که صد دانه یاقوت با نظم و ترتیب در تو نشسته...) باید بگویم این جهان و این زندگی، سیاه چاله های عمیقی دارد. دیکتاتورها و ابلهان بر آن حاکم اند. فقدان هست و غیاب های طولانی و حفره های بزرگِ پر نشدنی در قلب آدم ها.
با همه ی اینها، زندگی را خدای چیزهای کوچک محافظت می کند زیرا که جهان و زیستن در آن، داستان بزرگی ست. و راز داستان های بزرگ این است که هیچ رازی ندارند؛ داستانهایی است که آنها را شنیدهای و دوست داری دوباره بشنوی. داستانهایی که میدانی چه کسی در آن زنده میماند و چه کسی میمیرد، چه کسی عشق را مییابد و چه کسی نمییابد. و با وجود اینها، باز هم دوست داری بدانی... بیشتر... خیلی بیشتر از بیشتر... این راز و جادوی داستانهای بزرگی مثل زندگی ست.
و هر انسانی که متولد می شود تکراری ست اما به شیوه ی باران که هر بار پر از تکرار طراوت است آنچنان که سهراب می گوید: واو به شیوه باران پر از طراوت تکرار بود.