. آن شب که قرار بود رییس جمهور امریکا مشخص شود، ما تا نیمه های صبح پای تلویزیون نشسته بودیم و از قرمز شدن ایالت ها حیرت می کردیم، ان شب که فردایش تولد من بود و به شیوه ی خدای چیزهای کوچک آرزو کردم هدیه ی تولدم لطفا... التماس می کنم به عنوان هدیه ی تولد وقتی فردا از خواب بیدار شدم ترامپ، رییس جمهور نشده باشد. از خواب بیدار شدم و ترامپ رییس جمهور شده بود. بنابراین،خدای چیزهای کوچکِ خودم شدم و رفتم سنترال پارک قدم زدم و به این فکر کردم که از فردا دیکتاتورهای کوچک درون هر امریکاییِ نژادپرست و فاشیست، بیدار می شود. فضا تیره و تار بود و به ما هشدار می دادند تا جایی که می توانید از گفتن نام ایران و ایرانی و... خودداری کنید. همه ی ما نگران "آتش به اختیار"هایی بودیم که گاه و بی گاه قرار است سر و کله شان در زندگی های ما پیدا شود.-البته من این حرف ها را به هیچ جایم گرفتم و همیشه بعد از ان گفتم ایرانی ام.-
از وقتی ویدیو این دختر را می بینم که هم سن و سال من است و چشم های درشتی دارد و با تکان دادن دست ها که نشان از اعتماد به نفسش دارد می گوید" خوب آن ها جمع کنند و بروند." یاد همان حس و همان روزهای هراس می افتم. دیکتارتورهای کوچکِ درون اینها مدتی ست فعال شده است. آن آتش فشان نیمه خاموش حالا با اتفاق های اخیر- که هر چه می شود از اعتراض کارگر برای گرفتن حقوق عقب افتاده اش، از غم نان، از نبود اینترنت و از رنج بی گناه و به یکباره کشته شدن و...، با انگشت فااک حکومت که صمیمانه و گرم از شما استقبال می کند، رو به رو می شوید- تبدیل به گدازه و فوران و آتش به اختیارهایی شده است که از این به بعد، نه خدای چیزهای بزرگ و نه خدای چیزهای کوچک، جلودارشان نخواهد بود.
.