از چیزهایی که می خوانم.
بالاخره " نجات یافتگان مثلث برمودا نوشته ی محمدرضا زمانی را پیدا کردم و خواندم. با یک نگاه جدید و یک ایده ی ناب و سوژه ای که نمی شد دوستش نداشت.
نمی دانم از کجا بوی پیاز سرخ کرده می آید. همه ی عصاره ی زندگی ست این بو. از کولر می آید. مثل کولرهای ایران نیست که آبی باشد و با دریچه از همه ی خانه ها و قصه ها رد شود و از همه شان به زیاد و به کم خبر داشته باشد و بوها را از بالا به پایین انتقال دهد. هم کولر است و هم شوفاز. همین است که نمی دانم از کجا بود می آید.
خوب است و خوش... جمعه است امروز. با مرضیه و ریحانه حرف زدم و ساعت ها به یاری هم قاب های رنگی خریدیم و چقدر خوب است تکنولوژی و فضای مجازی. من عاشقش هستم. همیشه. سی دقیقه به ویسی که ی برایم گذاشته بود و از افسردگی فصلی گفته و دوستشان و سرطان و.. حرف زده را گوش دادم. با استاد کلاس داشتیم و داستان های " من و مام هالیما" " راز اوا در سیگار اسپانیایی" " آدم آدم نیست" را پسندید. پروانه هیا رعنا را هنوز نخوانده. گفت در بازنویسی بهتر شده ام و نمی دانست چقدر سخت بود برایم سلاخی کردن 600 کلمه. گفت باز هم باید سلاخی کنی. گفتم چشم.
داستان از کتاب در دهان اژدها انتخاب شده بود که درگیری پسری بود که می خواست کلیه اش را به دوستش بدهد اما پشیمان شده بود. این خلل را دوست داشتم. این پشیمانی ار.. و صدای پشه ها که در هوا می پیچید و می مردند.
داستان آدم کش های همینگوی را برای سومین بار خواندم. یک لایه های دیگری کشف شد اما باز هم داستان را انچنان دوست نداشتم. سنگین است این اعتراف به مثابه ی دوست نداشتن داستان های چخوف. م الف گفت داستان شام خانوادگی کازو ایشو را بخوانم. یادم باشد.
داستان آدم کش های همینگوی داستان نیک آدامز است. پسری که در رستوران کار می کند و زبل است و در نوجوانی با مصایب دنیای بزرگسالان و کشتن آشنا می شود.
کتاب نگهبان را خواندم. چقدر فضای کارهای پیمان اسماعیلی را دوست دارم. شبیه برف و سمفونی ابری بود اما باز هم دوست داشتم. سرد و زمهریر و ترسناک وهولناک و پدر و پسر و زیرلایه های اسطوره و شاهنامه.
کیومرث پدر و سایمک پسر که کسی ست گرگ خزوران را می کشد و پسری ندارد اما در شاهنامه اسم پسرش هوشنگ است که در داستان هم رازان به او می رسد. در جایی اشاره می شود که قبلا او را هوشنگ صدا می زدند.
.
صلاح و ندا. صلاح سرطان دارد و می میردو شیمی درمانی می کند و نقاشی و از زندان بیرون امده. ندا نقاش است و عاشق او.
.
رصام و رازان در پوکه پیدایشان می شود و رازان تا اخر با او همراه می ماند. ادریس سردخواب شد. ادریس دایه ی رازان است و برادرزن رصام که سردخواب خواهرش و گرگ را توامان گرفته. همین ایده ی سردخواب شدن که بسیار درخشان بود و من رو برد به ایده ی مقابلش در " زن در ریگ شنی" کوبوآبه که همه ی اتفاق ها در بیابان است و در ریگ.
اینجا همه چیزدر کوهستان و سرما و مرگ و خون و گرگ است. فضا به دشت خشک و خشن و سوزدار است و کاملا مردانه و تلخ
.
سیامک و روشنک که دیگر رفته از زندگی سیامک و با فردی به اسم عطا دیت می کند. سیامک به یاد اوست در همه ی احوال
.
سیامک و کودکی اش و تاثیری که پدر کیومرث بر زندگی او گذاشته از لحاظ شکار و به نوعی سرخواب پدر است سایمک
.
کپرنشین ها. شکیب و زنش و بچه اش که بعد از پیچیدن شایعه که سامک با زن شکیب بوده است ان ها را به آتش می کشد و سیامک ناخودآگاه شکیب را به قتل می رساند و فرار می کند تهران. قرار بوده سایمک و سایر کارکنان شرکت، برای گازکشی در روستا و کار گذاشتن لوله ها به پیرانشهر و میناب رفته اند.
.
به شدت این کتاب را برای خوانش و هوای تازه ی داستان پیشنهاد می کنم. کلا کتاب های خوب زیاد خواندم در این ماه که از شادی های زندگی کوتاه ادمی ست.
ناتمامی
نگهبان
اسفار کاتبان
.
دو تا داستان از " خولیو کورتاثار" خواندم. که خیلی بامزه بود. کتاب " رو به آسمان شب" که چکیده ای از داستان های کوتاه امریکای لاتین و کشورهای مکزیک و برزیل و ... را گرفتم و دارم می خوانم.دو تا داستان یکی " آکسوتول" و دیگری" رو به آسمان در شب" را خواندم. آکسوتول را بیشتر دوست داشتم. ان احساس یکی شدن با حیوانی عجیب و در نهایت در او حلول کردن و جهان و خود را از چشم او دیدن.
.
یک کتاب هم دانلود کردم به جهت اسم خیام. نوینسده هوشنگ معین زاده" خیام و دروغ های دل آویزش" کتاب در لایه ی اول شک کردن به بهشت و قیامت و دلسرد شدن در ان فضا بود.
.
چی می خوانم؟ سالمرگی اصغر الهی. دارد خوب می شود. اولش را دوست نداشتم. اما کم کم خوب شد.
.