پرسید‌‌‌ه‌اید چرا باید باورهای جمعی را نقد کرد؟ همه‌­ی ما از خطر یکسا‌‌ن­‌سازی گله‌­وار بسیار خواند‌‌ه‌­ایم و شنیده­‌ایم. نیچه از خراشیدن قله‌­ها و ساختن تپه‌های یکسان بیشتر از هرچیز دیگری به سوز، ناله سر داده است. هر چه جامعه بیشتر به سمت امر مدرن پیش می­‌رود این سوهان‌کشیدن و قالب‌زدن و به قامت یکسان درآوردن بیشتر می­‌شود. نتیجه­‌اش را در تولیدات یکسانِ ادبی و هنری و سینما و ... می­‌بینیم.

یعنی متاسفانه درست در جایی که انسان، ادعای امر خلق و آفرینش را دارد، این اتفاق افتاده است. سلیقه‌­ها به سرعت یکسان سازی می­‌شوند. حتا میزان ترشح آدرنالین و سایر غدد درون ­ریز هم در شهربازی‌­ها و بانجی جامپینگ‌­ها و... کنترل می‌­شود. هنگامی که درباره­‌ی این امور ذهنی که قطعیتی در آن نیست، حرف می­‌زنم، سعی می­‌کنم از کلماتی که سرریز احساسی دارند، خودداری کنم ولی اجازه می­‌خواهم تا از کلمه­‌ی فاجعه برای این برنامه­‌ی فردیت کُشی و یکسان­‌سازی استفاده کنم.

چرا نویسنده و هنرمند نباید از این بترسد و هشدار دهد؟ ترسناک است چون ما آموزش دیده­‌ایم از هر کسی که شبیه ما نباشد، انتقام سختی بگیریم! چون تمام چارچوب‌­ها مقرر شده است و از همان گریه‌­ی اول تولد تا شیون پایان، ما را در کلیشه جای داده­‌اند و اگر کسی بیرون از این قاب باشد، به یقین گمراه است و اولین کار ما فراخواندن او به قاب مقرر است و وای به روزی که او به چارچوب برنگردد و بر همگان واجب است که به هر شکلی و با هر ابزاری!  که می‌تواند، باید به فرد بیرون از قاب افتاده، بفهماند که آن بیرون بودن، چقدر هزینه دارد.

در جایی خواندم که امروزه در یک دامداریِ صنعتی تولید گوشت، گوساله را بلافاصله بعد از تولد از مادرش جدا و در قفسی بسیار تنگ، درست به اندازه­‌ی بدنش، نگه می‌­دارند. گوساله‌­ی نر که قرار است چهار ماه بعد کشته شود، تمام مدت عمرش را در همان قفس سر می‌­کند. نمی­‌تواند جُم بخورد. او هرگز هیچ سرخوشی حیوانی گاوگونه‌­ای را تجربه نخواهد کرد زیرا اولین باری که او را از قفس درمی‌­آورند و او فرصت می­‌کند سربچرخاند تا ببیند دنیا چه بوده، در واقع به سمت مسلخ می‌­رود. او باید تکان نخورد تا تارهای پروتئینی عضلاتش نازک بمانند و او در آینده  به استیک نرم و زودپختی بدل شود. گاو ماده هم به شکلی دیگر. او هم تمام عمر پنج‌ساله‌­ی پیش از سلاخی را یا باردار است یا در حال لقاح مصنوعی یا دارد شیر تولید می­‌کند. وقتی این را درباره­‌ی گاوداری­‌ها خواندم، ناگهان ته دلم تلخ شد. چیزی مثل شیر فاسد و ترشیده جوشید. دیدم آن­چه در تئوری خوانده بودم، چگونه پنهان و آشکار دارد اعمال می­‌شود. انگار سرنوشت محتوم همه­‌مان در دلم زهر شد. فهمیدم که این یک شیوه­ و ساختار ذهنی است. یکی از ده فرمان مدرنیسم است!

این همان ساختار شومِ یکسان‌­ساز است. انسان این بلا را سر هر چیز و هر کسی که سر راهش قرار گرفته، آورده است و تازه برنامه ­های مفصل‌­تری هم در سر دارد. ذهن ما هم بهتر است عضلانی نشود. بهتر است نرم باشد. فرم­‌دهی راحت و در نتیجه آنان که اربابان جنگ و سرمایه و سیاست و مرزها و... هستند، راحت­‌تر می‌­توانند از جاری شدن امرشان مطمئن شوند. حکومت بر ارتش مردگان سرسپرده و فرم پذیر، بسیار راحت ­تر است.

مردگان راحت­تر حمله می­‌کنند و بی هیچ سوالی می درند. برای داشتن چنین فرمانبرانی نباید ذهن عضلانی شود. نباید سفر کند و ببیند. به نظر من یکی از مهم‌­ترین کارها در ادبیات و هر امر خلاقه‌­ای ایستادن در برابر این فرم‌پذیری و مایع بودن و مظروف بودن و تن به ظرف دادن است. در روز حلزون، مادر خسرو یک سوگواری به تاخیر افتاده دارد. چرا؟ چون باید مایع ذهنت را در گفتمان موجود ریخته و خبر مرگ و مفقودالاثری فرزندت را هدیه به آرمان اعلام می­‌کردی. حالا مادر خسرو بعد از سی سال، به اتاق خسرو می­‌رود و زار زار مویه می‌کند. در ناتمامی هم امثال جعفری با گزینش و به کرنش واداشتن، عرصه را بر نافرمانان و سوال کنندگان و منتقدان، تنگ می­‌کند تا منعطفان بمانند و ظرف، خیالش از بابت مظروف راحت باشد. او در محدوده‌­ی تعیین شده و در حصار مقرر، تکان محدود و بی­‌خطری دارد تا استیک مناسبی در نان تُست اربابان باشد.
این در تمام کلیشه­‌ها و یکسان‌سازی‌­ها صدق می­‌کند. کلیشه‌­ی هویت جنسی هم همین‌طور. زن بودن و زن بودگی هر دو باید طبق تعاریف از پیش تعیین شده باشد و تا جایی حق جنبیدن دارد که از هدف نهایی استیک شدن! منحرف نشود.

ادامه

متن مصاحبه با زهرا عبدی

 

دیدگاه‌ها  

# نسیم 1396-08-03 08:44
انقدر این نوشته پخته و خوب بود که دلم می خوایت فیزیکی بود و کاغذ داست و ندام خط می کشیدم زیر جمله هاش.... امروز صبح مصاحبه ای می خوندم از محمد حسن شهسواری، حرف های جالبی در باب مدرنیسم و پست مدرنیسم ادبی زده بود... کاش بخونیش.... تو همون کتاب "جریان چهارم".... از نشر نگاه
پاسخ دادن | پاسخ به نقل قول | نقل قول کردن
# راضیه 1396-08-03 17:00
دقیقا من هم همین حس رو داشتم نسبت به دقت و کلمه های آذین بسته شده ی این مصاحبه. واقعا لذت بردم و دوباره دلم خواست بی اهمیت به حرف ها و بحث و نظرگاه های بقیه ی ادم ها کاری رو که همیشه دوست دارم انجام بدم رو بدم و ادامه بدم درواقع.
اسم کتاب" کتاب چهارم" ؟
فعلا که کتاب مزخرف موراکامی رو تموم کردم و اصلا نمی تونم درک کنم چطور این اتفاق برای این نویسنده افتاده؟؟؟
پاسخ دادن | پاسخ به نقل قول | نقل قول کردن
# نسیم 1396-08-03 20:33
خجالت می کشم بگم، ولی عیب نداره اعتراف می کنم که تا حالا هیچی از موراکامی نخوندم :sad:
پاسخ دادن | پاسخ به نقل قول | نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید