گفت وگوی خیالی مسکوب یا راوی کتاب با نقاشی که باغ های مینیاتوری می کشد. نور در این باغ ها نماد مهمی ست و باغ هم بهشت برین است در فرهنگ اسلامی.
کمی کتاب زیاده گو و رمانتیکی ست.
" اشکال کار این است که همیشه وقتی فصل گذشت آدم یاد بهار می افتد."
.
" در جوانی باغ در حال شکوفه دادن است. باغ در تن است و تن جای آگاهی نیست. وقتی در روح جوانه می زند که کار تن دارد ساخته می شود."
پس این آگاهی باید با حسرت گذشتن و از دست دادن توام باشد.
- آرزوی محال بازیافتن گمشده ای ست در ما که حضور دارد. دست ها از آن خالی و چشم ها از آن پر است. برای همین آرزویش را رها نمی کند.
.
باغ آرمانی. باغ تن و باغ جان.
داستان هایی از مهاجرن در آمریکا. ادم هایی که باغ هایشان را از دست داده اند. پ
قصه ی تلخ هجران و سوز و گداز یک بوکستر المپیک با مدال های طلا که حالا در آمریکابی کار است و به بچه ها بوکس یاد می دهد اما اخراجش می کنند.
.
ماجرای یک شیرازی عاشق حافظ و مولانا که از صبح تا شب اخبار می بیند. اوایل به امید بازگشت و بعد که امید بازگشت از دست رفت اخبار گوش دادن و دیدن باقی ماندو. دیگر برایش نمی کند در کجا باشد. چون هرجا باشد انجا نیست که باید. در یاغ خودش نیست.
.
" باغ های من در خزان به دنیا می آیند اما همیشه خیال خام بهار را در سر می پرورانند."
.
" آدمی که نخست با خدا بود و برای یاری او به زمین آمده بود در آرزوی بازگشت به ماواری خود است به باغ جان. یگانگی و وحدت وجود باغ جان و تن"
.
" بهشت را هر وقت زیاد مصرف کنی جهنم می شود."