کتاب یحیای زاینده رود را در روزهای ناتوانی ادبیات و دست یازیدن برای یاقتن یک قصه ی خوب پیدا کردم و واقعا قصه های خوب هم داشت.
(یاد یک خاطره هم افتادم وقتی کتاب را می خواندم که یک متولد رشت اینقدر زیبا اصفهان شخصی خودش را ساخته و به قصه های اصفهان اضافه کرده است. اصفهان هر کسی ساخته و پرداخته ادم ها و اشیا و قصه ها و تصویرهای انجاست. اصفهان من عکس هایی ست از زمان یکه دبیرستانی بودم و یک مانتوی لی بلند آبی داشتم و عاشق مقنعه گذاشتن بودم و کنار سی و سه پل و چمن های سبز عکس انداخته ام. یا عکس هایی که در بیمارسان گرفته ایم چون دوغ های خیلی خومشمزه ی اصفهان را خوردیم و مسموم شدیم. سه نفرمان مسموم شدیم و در بیمارستان عکس گرفته ایم با سرم و بالای سر مامان. همین الان ویس گذاشتم برای گروه مامان و سه دختران گفتم و خیلی خندیدیم. اصفهان من همان دو سه بار رفتن در ان سال ها و اقای فروغی خیلی پولدار و خیلی لارج بود. اصفهان من گلی بود و داستان های هوشنگ گلشیری و کوه صفه و مجموعه داستان بازار خوبان آرش. ....
خاطره ای که می خواستم بگویم که داستانم در بین 1000 داستان در جشنواره ی خلیج فارس اول شده بود و یکبار در کارگاه نویسنده گی م...یی خواندم و یکی از آن ها که جنوبی بود با خشم و تلخی از نحوه ی خواندن کلمات ایراد گرفت. چون فکر می کرد من که جنوبی نیستم حق ندارم این داستان را بنویسم و احتمالا حسودی اش شده بود که این داستان اول شده است. اما هیچ کس حق ندارد به من بگوید کدام داستانی ست که من باید بنویسم. نوشتن سفر است و من می توانم با هر کلمه به شهر و قاره ای تازه پرواز کنم. اگر شما نمی توانید بال هایتان را روغن کاری کنید و برای ناتوانی خودتان غصه دار شوید.)
.
دو داستان اول را دوست نداشتم. داستان سوم روشنای یلداشیان.
یک داستان ساخته پرداخته شده در مرز بین خیال و واقعیت. شخصیت اصلی پیرزنی ست که هندوانه خریده و می خواهد شب یلدا با خانواده اش باشد. به سمت قبرستان می رود تا هندوانه اش را خیرات کند.
قسمت دیالوگ های تاکسی و پیرزن برای داستان کوتاه طولانی ست و می تواند کمتر شود. داستان دیر شروع می شود و جزییات و توصیفات برای داستان کوتاه زیاد و گاها به صورت غیرضروری شاعرانه می شود.
اما در کل داستان خوبی بود و زیبا. پایان درخشان و فضای خیال و واقعیت
.
داستان بعدی "قصه به سر نمی رسد." پیرنگ داستانی مشخصی دارد که جزییات سر سفره و صمیمیت فضا آن را زیبا کرده است. ماجرای فرهاد که دوست دختر کردش ناپدید می شود و تا سال ها سر زبان می ماند ماجرایش.
شخصیت مرد که هیچ حرفی نمی زند و ساکت است.
مادر که در حال پاک کردن سفره حرف می زند و گاسیپ می کند.
.
داستان پلنگ مهتابی تاریک.
یک داستان خوب که به شیوه ی داستان در داستان است. در داستان برف های کلیمانجاروی همینگوی رخ می دهد و خیلی از دیالوگ ها عینا دیالوگ های ان داستان خیلی زیبا هستند. (ان داستان همینگوی بیشتر از همه ی داستان ها شبیه خود خود اوست. تمام همینگوی است با هرچه تجربه ی درونی و بیرونی دارد. با هرچه ایده و نظریه در باب زیستن و زن و زندگی دارد. و چقدر من این داستان را بیشتر از بقیه دوست دارم.
فضای زن و شوهر و درخواست های زن برای داشتن یک زندگی پرشور و بچه و نرمال خانوادگی و فرار مرد دقیقا عین داستان همینگوی از خودش و زندگی برای هرچه بیشتر داشتن خود و توانایی نوشتن.
از وسط داستان کمی بازی فرمی رخ می دهد اما در کل داستان خوبی ست.
.
استان به استناد پاسگاه را نفهمیدم.
و بهترین داستان کتاب – یحیای زاینده رود
کفاشی در اصفهان که بچه اش می میرد و با بچه ای که توی جعبه ی کفش گذاشته است به سمت زاینده رود و.. می رود. خیلی داستان زیبا و شخصیت پردازی دقیق.
شیوه ی داستان گفت و گوی درونی ست که مرد با بچه ی مرده اش که در جعبه ی صندل گذاشته اند حرف می زند و اصفهان را به او نشان می دهد و آرزوهایی که برای او داشته است که با هم فالوده و بریانی بخورند و..
.
در کل کتابی که توصیه می کنم به خواندنش.