اگر شبی از شب ها ار در لیست خواندنی های کاوه فولادی نسب پیدا کردم و دیدم از آن مهم هاست که نخوانده ام.

اما انچنان ارتباطی میان مان برقرار نشد. شاید چون به طور موازی با " آزاده خانوم و نویسده اش" براهنی می خواندم و هر دو اثر به شدت پست مدرن بودند و هر دو اثر به شدت در مقابل نویسنده نوشته می شدند و به همین دلیل این شباهت فرمی و ساختاری دورم می کرد.

این کتاب را فقط عشق کتاب ها و کرم کتاب ها می توانند بخوانند و دوست داشته باشند. به نوعی کیف خواندن را درونی و عمیق می کند و نشان می دهد. کتاب بدیعی ست.

پر ار نافرجامی نویسنده و داستان های نصفه نیمه رها شده. که هم جذاب است و هم آزاردهنده و دورکننده.

 

.

فصل اول

تو داری شروع به خواندن داستان جدید ایتالیو کالوینو میکنی. آرام بگیر. حواست را جمع کن و بگذار دنیایی که تو را احاطه کرده در پس ابر نهان شود. مثل همیشه که تلویزیون روشن است...."

.

" داستان در ایستگاه قطار شروع می شود. لوکوموتیو سوت می کشد. بخار پیشتون قطار شروع فصل یک را می پوشاند."

.

" کتاب ها پلکان یک آغازند. آغازیث که تمام نویسندهگان از آن گذشته اند. بعد زبان بدوی بی کلام مرده ها شروع می شود که چیزی را می گوید که فقط زبان مرده ها می توانند بگوید. زبان سیمری. زبان نهایی زنده هاست. زبان آغاز."

.

" خواندن یعنی چیزی آنجا هست. چیزی که از یک نوشته ساخته شده. یک شی سخت مادی که نمی شود عوضش کرد. و از ورای این چیز می شود با چیز دیگری ارتباط برقرار کرد. چیزی که به دنیای غیرمادی تعلق دارد نامریی ست.

.

" دخترک داری اشتباه می کنی. این مرده برای قصه ی دیگری مرده نه برای قصه تو. "

.

" بانوی خواننده تو چگونه ای؟ دیگر وقتش رسیده این کتاب با ضمیر دوم شخص مفرد و خطاب به تو باشد."

.

"خواندن یعنی انزوا"

.

" تفکر انعکاس. هر شکل تفکری برای من به آبنه ای می ماند. به قول فلوطین روح آینه ایست خالق اجسام مادی... به این خاطر است که من برای تفکر نیازمند آینه هستم."

.

" وقتی مرا نگاه می کند دیگر قادر به نوشتن نیستم. احساس می کنم انچه را دارم می نویسم دیگر به من تعلق ندارد."

.

کمی هم شبیه کارهای ابوترا خسروی ست. بازی اش با کلمات و کلمه ی مکتوب. مثلا کتاب دیوان سومنات یا داستان ویران

.

" یکی از ان دو نویسنده ای ست تولیدکننده و دیگری نویسنده ای ست سرگردان. "

.

"امروز می خواهم یک آزمایش بکنم. اولین جمله ی یک رمان معروف را پی کنم تا ببینم آیا قدرتی که در این شروع است با دست های من ارتباط پیدا می کند."

.

لودمیا شخصیت یکی از داستان ها در فقر و بیچارگی از داستان بیرون می آید و به نویسنده پول قرض می دهد. نه فکر کنم قاطی کردم اون آزاده خانومه که از داستانت براهنی میاد بیرون و پول قرض می ده. نباید این دوتا کتاب رو با هم می خوندم.

.

فصل یازدهم که از داستان هارون الرشید حرف می زنه حس تقلید از بورخس رو می ده.

.

و پایان درخشان فصل دوازدهم

آقای خواننده و بانوی خواننده در حال حاضر شما یک زن و شوهر هستید. یک تختخواب بزرگ مشترک پذیرای کتابخوانی موازی شماست.

لودمیا کتابش را می بندد. سرش را روی بالش رها می کند و می پرسد: تو خسته نشدی از خواندن؟

و تو هم می گویی: یک دقیقه ی دیگر صبر کن. دارم کتاب اگر شبی از شب های ایتالیو کالوینو را می خوانم.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید