برای خواندن کتاب جدید آرش صادق بیگی خیلی خیلی ذوق داشتم. گفتم مثل بازار خوبان باشد. اما کتاب را که به دستم رسید و شروع به خواندنش کردم دیدم نصف داستان ها را قبلا خوانده بودم. یکی را هم در سایت خاتم خوانده بودم.
داستان پاسخ چشم که در شماره ی ترکیه چاپ شده بود. شروع درخشان وتکان دهنده ای داشت.
" پرتو با همان دقتی که از یک کلکسونر کار می گرفت و تمبرو عکس و نسخه ی خطی را مرمت می کرد خودکشی کرد.".
.
" برایش نوشتم باشه عشقم و پشتش چندتا چشمک فرستادم. رندی همین بود که جوابم ترکیبی از شوخی و جدی باشد تا قلاب مکالمه به هر طرف که خواست گیر کند."
.
" بعد از بیست روز پرتو تازه به مرحله ی پاسخ چشم رسیده است. فقط یک پاسخ ان هم به درد."
.
دویدن در خواب، آشفتگی روایت دارد و چند فضا وچند قصه با هم تلفیق شده است.
.
شاخه های روشن- با زبان قدیمی و به رسم قاجار نوشته شده بود.
.
قنادی ادوارد فضای ذهنی جالبی داشت. مردی که در حین خون دادن در سن شصت و هشت سالگی از حال می رود و بیهوش می شود و در این فضا به کودکی و جوانی و ادم های ان دوره برمی گردد.
.شروع داستان
" اصغر هنوز در سن شصت وهشت سالگی سالی سه بار خون می دهد.".
.
بعد از تمام شدن خون دادن و از خاطرات گذشته بیرون امدن تصمیم می گیرد به محله ی قدیم و دوست قدمیش آواک سر بزند.
" کاغذی روی دیوار قنادی بود. اعلامیه ی هفتم آواک بود. دوباره تنش سرد شد. به موهای خاکستری عکس نگاه کرد. به هوش توی چشم های اواک. حتما اگر کرکره را بالا بزند توی همه ی یخچال ها بیسکوییت شیری چیده شده است."
.
کبابی سردست را هم خوانده بودم که مرد به ال ای می رود و کبابی می زند و با سلطنت طلب ها می نشیند و ...
اسم کبابی هم به این دلیل سردست است که دکمه های سردستی را یادگاری از اعلی حضرت نگه داشته بود و برای رفتن به آمریکا به همراه خواهرش مجبور به فروش آن می شود اما عکسش را نگاه میدارد.
.