در عید شکرگزای گذاشتمش تا شب که شد بخوانم. پی دی اف را باز کردم و اولش را که خواندم کلمه ها به طرز معجزه آسایی من را تا انتها کشاندند.
انگار یکی در خواب دارد قصه ی وهم آلود عشق را می گوید به شیوه ای وبلاگ وار، به شیوه ای نامه نگارانه.
.
چققققدر خوب است شی سک شب دو...چقدر دلم برای عشقی اینچنین مملو از کلمه های داغ و شور می تپید.
.
البته خیلی پرش ذهنی داره. خیلی روان وبی دغدغه و وبلاگ گونه نوشته شده
.
"یک هواپیما از آسمان پاییز می گذرد."
.
"چراباید حساب زمان را داشت؟ زمان در ماست؟ یا ما در زمان هستیم؟ این شکوه را نباید با محاسبه آلود."
.
زن همین است. سرگشته ای در میان مرد رسمی و مرد دلخواه و هرگز رضایتی و کفایتی در کار نیست.
.
"بیا گذشته ها را اگر دوست داریم در آینده ها تکرار کنیم."
.
"تمام روزدر خانه به فکر من هستی. کوتاه ترین دقیقه هایی که با هم بودیم را به یاد می آوری."
.
"ماردش مرد. خوب شد. مادرش افیون متحرک بود. نمی دانم چه کسی را نفرین کنم؟ جامعه را یا مارد را؟ چون جامعه بالاخره یعنی مادر"
.
"نویسنده است ولی تا حالا چیزی ننوشته است."
.
"وظیفه ی خودت می دانی که او را شاد و راضی وخوشحال کنی."
.
انگار یکی دارد از عشق هذبان می گوید.
.