می خواستم از پدر بخواهم که دیگر به مدرسه نروم. یا به یک مدرسه دیگر و معلم و شاگردهای دیگر و یک چیز دیگر . یک چیز کاملا دیگر.
.
از روزگار رفته حکایت. از زبان بچه ای بود که اتفاقات اطراف و زندگی و حرف های بزرگترها و روابطشان را با نگاهی کودکانه و خالصانه بیان می کند. نقش اصلی بابا و زن بابا هستند که عاشق یکدیگرند. بابا لله ی اوست که او را به مدرسه می برو و می آورد و بعد پیر می شود و به گدایی می افتد و یک بار هم به حرف پرویز بچه گوش می کند و برق می گیرد.
زن بلا هم عاشق باباست و به او انس دا.
.
دایی عزیز، عاشق را به ضم شین می گفت.
مد و مه
از روزگار رفته حکایت
.
چقدر ظریف و پر احساس و دقیق دیده اینجا. خیلی قشنگه تا الانش
.
این بار اول بود که من می شنیدم جاکش
.
چقدر سادگی کودکانه و جمله های کوتاه و قوی
.
امروز عصر، او صاحب دوچرخه شد. فردا نزدیک ظهر مرد.
.
.یک آدم در تاریکی کنار پنجره، غم آور است.
.
در مد و مه خیلی لحن نامه به سیمین و می گیره. ادبیات پر طمطراق و دستوری و نثر تمیز و زیبا. شاعرانه هم می شود چون در قسمتی از داستان ویسکی می خورد و داغ می شود و شروع می کند به حرف زدن
.
در بار یک فرودگاه.
.
من تو رو قبلا جایی دیدم.
مد و مه
از روزگار رفته حکایت
.
چقدر ظریف و پر احساس و دقیق دیده اینجا. خیلی قشنگه تا الانش
.
این بار اول بود که من می شنیدم جاکش
.
چقدر سادگی کودکانه و جمله های کوتاه و قوی
.
امروز عصر، او صاحب دوچرخه شد. فردا نزدیک ظهر مرد.
.
.یک آدم در تاریکی کنار پنجره، غم آور است.
.
در مد و مه خیلی لحن نامه به سیمین و می گیره. ادبیات پر طمطراق و دستوری و نثر تمیز و زیبا. شاعرانه هم می شود چون در قسمتی از داستان ویسکی می خورد و داغ می شود و شروع می کند به حرف زدن
.
در بار یک فرودگاه.
.
من تو رو قبلا جایی دیدم.
ولی من جوی و دیوار و تشنه رو بیشتر دوست داشتم