معین فرخی را بیشتر به ترجمه هایش در همشهری داستان می شناختم و پرخوانی و پادکست هزارتو
.
کتاب به ملال زندگی و در فضایی پست مدرن همراه با دیالوگ های استراگون ولادیمیری می پردازد. به این ترتیب که شخصیت ها با هم حرف می زنند ولی ارتباطی برقرار نمی کنند. لحن داستان ها بیشتر گزارشی ست ودر اکثر داستان ها با مهندسی جوان در فضایی خارج از شهر یا در خوابگاه دانشگاه رو به روهستیم. و راوی در بیشتر داستان ها خواب آلود است که این به مرز میان واقعیت و رویا بودن داستان کمک می کند.
دو داستانی که بیشتر از بقیه جذاب بود به زعم من- داستان برف محض و چند روز بعد- بود. در بقیه ی داستان ها گاها ربط فضاهای در هم آمیخته و اطاله ی فضاسازی با پرداخت پروستی به جزییات وجود داشت که از حوصله ی داستان کوتاه کمی خارج است.
.
در داستان چند روز بعد، شرح وبسط حالت های روحی همکاران به نوعی اشاره به بیهوده بودگیزندگی و غم و حزن زندگی شان است گرچه در این داستان هم اتفاق خاصی نمی افتد و همه ی فضا از لابه لای جزییات شکافته می شود. یکی از دلایل دیگری که این داستان را دوست دارم وضعیت راشامونی ماجراست.
.
در چند داستان از فعل های " به صرافت افتادن" و " به هم گوریدگی" بسیار استفاده شده.
.
در داستان برف محض، حسی عجیب وناشناخته ی ریزش برفی که می بارد و قطع نمیشود مدفون شده است. دوستی با زنی که دوست اوست اما حسی نه به معنای عشق و نه به معنای دوست داشتن در جریان است.
 
 
.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید