کافه ای روی آب را در زمانی که تصمیم گرفته بودم بروم روی دایت کتابخوانی خواندم. به این دلیل که ابتدای کتاب را باز کردم و دیدم فضای ایرانیان مهاجر است در کانادا و جذاب شد برایم.
به نوعی داستان در داستان است و فضای خاصی از ایرانیانی که در جامعه ی ایرانی آمریکایی زندگی می کنند. داستان زنی نویسنده که می خواهد کتابش را به زبان انگلیسی چاپ کند و داستان فیلمسازی که می خواهد فیلمی بسازد به اسم کافه ای روی آب. که ماجرای فیلم بسیار جالب است. زن وشوهری که آرزویشان داشتن کافه ای ست در جایی دور و به آرزویشان می رسند وآنقدر غرق در آرزو می شوند که یادشان می رودو..
.
داستان نویسنده ای ییدیشی که در نیویورک زندگی می کرد- در کتاب اسم نویسنده نیامده اما من از او کتاب یک جشن یک میهمانی را خوانده ام. نویسنده ای یهودی که قصه های خودش را می نویسد.
.
همه به رونمایی کتابی می روند که نویسنده ی آمریکایی ان را از جریان سفرهایش نوشته است. سفر به کنیا.
"تو می فهمی هفت نفر سرباز بهت تجاوز کنند یعنی چی؟ یکی از دخترها پنج سالش بود ویکی دو ساله ش . مجبورشون کرده بودند پسر وشوهرش رو بکشند."
.
"بعدا دیدم به این سادگی نیست که اون چیزهایی رواز که از راست به چپ می نویسی بتونی از چپ هم به راست بنویسی."
.
"تو همیشه میری دنیال ماجرا. اما ماجرا یه جای دیگه ای اتفاق می افته. ماجرا از دست تو درمیره. تواز نیویورک میری افغانستان که مجسمه های بودا را که طالبان خراب کرده اند، ببینی اما توی نیویورک می زنند به برج های دوقلو. تو می ری چین اما اندونزی زلزله میشه."
.
زدر راه و سفر دوروزه ی واشنگتن خواندم وکنجکاوی ام را کمی نسبت به نثر و نوع نوشتن جعفر مدرس صادقی برطرف کرد.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید