
چهار داستان خیلی خوب- گلدان آبی، میخک های سفید- جایی که من شیفته ی نوشته های آقای کشاورز شدم. زمین بازی- روباه شنی- پرنده باز
.
پرنده باز- موقعیت خنده دار کاسکویی که حرف می زند و فحش های زشت می دهد وسط خواستگاری
.
گلدان آبی میخک سفید یکی از بهترین و فوق العاده ترین داستان های ایرانی. شخصیت ها، موقعیت، فضاسازی...
.
"برای اولین بار از شلوغی خیابان ها و ترافیک خوشم می آمد."
.
"نم نمک از پله ها بالا می رفتم. دلخوش به بوهای متنوع غذاها، چشم اندازهای پیش رو از پنچره های پاگرد طبقات، صدا بچه ها و بگومگوها"
.
"مراقبت دیگر شکوه نمی کند. انگار اخت شده بود با گلدان"
.
"زن منم عاشق گل بود. نمی دونم چرا هیچ وقت براش گل نبردم. یعنی وقت نشد. شاید هم قسمت نشد."
.
زمین بازی- وضعیت آخوندی که نمی خواسته اخوند باشد و همیشه عاشق فوتبالیست شدن بوده اما به جهت سنت خانوادگی..
.
"تنگ غروبی بود. چندک زده بودکنج ایوان. دو سه پیاله برنج گذاشته بود."
.
"بیرون آمدنا. برگشتنا"
.
"اما این یکی انگار تنهایی غریبی داشت."- روباه را می گوید.
.
"بعد از زلزله ی بم تا امروز زیر هیچ سقفی نخوابیده ام. از خوابیدن زیر سقف می ترسم."
.
c"این روباه خیلی کمیابه. به این راحتی خودش رو نشون نمی ده. مگه دل ببنده به یه ادمی."