دیروز از ادبیات جنگ و نوشته های فیل کلی نویسنده ی بوسنیایی می خواندم که از بیست و هفت سالگی به آمریکا امده و هشت بعد شروع به نوشتن به انگلیسی کرده است. کارهای او بسیار مطرح هستند و گاهی با کارهای ناباکوف مقایسه می شود. از ناباکوف و خانواده ی سه نفره ی کوچکشان هم خواندم که چقدر جذاب بود ماجرای زندگی فرهیخته شان. اینکه "لولیتا" در آستانه ی آتش زدن توسط نابکوف بوده که زنش نجات می دهد.
در خانواده ی ناباکوف که بسیار مطرح و پولدار بودند او انگلیسی را قبل از روسی یاد گرفته و در خانه فرانسه و انگلسی و روسی حرف می زدند و در همه ی کشورهای اروپایی چند سالی زندگی کرده و در نهایت هر سه تایشان در سویس می میرند. 
فرزندش دیمیتری ناباکوف هرگز ازدواج نکرده و در کنار قبر مادر و پدرش در سویس قرار دارد.
هر دو پدر و پسر در دانشگاه هاروادر و کمبریج درس می خواندند و پسر به ترجمه ی کارهای پدر می پردازد و نوشته های با نام مستعار دارر که هنوز هم کسی نمی داند کیست و چیست یان نام مستعار.
.
نوشته هایی که از جنگ می خواندم.
.
" سال ها بعد از جنگ ویتنام به آنجا رفتم و دیدم که چقدرهمه چیز متفاوت است و طبیعت زیباست . ان موقع وحشت این را داشتم که از پشت درخت ها کسی بیرون بیاید و بهم شلیک کند. رودخانه ها و کوه ها و درخت ها و همه ی طبیعت پشت این وحشت بودند."
.
کارهای فیل کلی
.
"زندگی یک چرخه است. بعد از صد و پنجاه و هشت سال برمیگردی به همانجایی که شروعش کرده ای."
.
در سوال بازگشت به ریشه به مثابه ی وطن این جواب را می دهد.
" من به ریشه فکر نمی کنم. من درخت نیستم و از این فکر خوشم نمی آید که خاک را مقدس بدانم. به نظرم مقدس شمردن خاک و سرزمین یک ایده ی فاشیستی پنهان است."
.
"گابریل گارسیا مارکز گفته نویسنده ها در طول زندگی شان دارند یک رمان را می نویسند. و مضامین تکرارشونده ای را دنبال می کنند."
.
"نوشتن راهی ست برای اتصال به جهان. برای جست و حو و اکتشاف."
.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید