
به این مجموعه دو ستاره می دهم درصورتیکه باید سه ستاره بدهم. اما به خاطر نویسنده ای که کارهایش را بسیار دوست می دارم و این کاربه نظرم در سطح سایر آثارش نیست دو می دهم. در بین 5 داستان دو داستان را بسیار پخته و منسجم بود اما داستان های دیگر انگار به زور با نقطه های عطف و ربط به هم چسبانده شده بود به عنوام مثال واندرلند که بسیار گریز از مرکز داشت اگرچه شاید توجیه بتوان کرد به دلیل اسم داستان و سرزمین عجیبا پذیرفته باشد اما گیج کننده بود.
.
دو داستان تونل و روز یادبود را بسیار دوست داشتم و مثل همیشه مرگ نقش اصلی همه ی داستان هاست. مرگ و اضطراب مدام و دلهره و ترسی که در هر خط در کمین نشسته است. توضیحات دقیق با صدا و تصویر برای خالی کردن دل مخاطب از حادثه ای پیش رو.
و اینکه در داستان تونل نشان می دهد که نویسنده چقدر خوب می تواند به امری ناباور و مضحک باوری قابل پذیرش ببخشد.
مارکز می گفت باید یک جوری بنویسید که اگر وسط داستان فیل راهوا کردید مخاطب تعجب نکند وباور کند.
.
تونل و انتهایش که به دختر هندی و وهم کارگر می رسد من را یاد "بوف کور" صادق هدایت می اندازد و تا حدی هم داستانی از نسیم مرعشی به اسم "رود"
داستان های سوریال او در مکان های خیلی واقعی و ادم های واقعی تر که قشر پایین جامعه هستند رخ می دهد.
.
داستان کانبرای من شبیه داستان گرگ هوشنگ گلشیری که زن خیره و دلبسته ی یک گرگ می شود، پری هم مشغول و خیره به مشغلی ست که در منطقه ی نیروگاه عسلویه روشن است.
یک داستانی هم خوانده ام از کاملیا کاکی به اسم عسلویه که شابهت های فضایی زیادی به این داستان داشت.
.
خواب گرید و هراس و توهم که از داستان نگهبان خودش قرض کرده است. فضاهای سه کتابی که تا به حال از اسماعیلی خوانده ام به شدت شبیه به هم است. هراس و دلهره و ترس و خواب گردی و رابطه با حیوان و...
.
داستان روز یادبود که به شدت من را یاد فیلم ماجرای آنتونیونی انداخت. دختری که در خوابگاه به شیوه یا مجهولی کشته می شود و دوستش که خواستار رابطه با دوست پسر است. به نوعی شک در مخاطب ایجاد می کند که شاید این دختر و دوست قاتل دختر باشد.
آخر داستان روز یادبود درخشان تمام می شود برخلاف گزارشی بودن فضای داستان و پراکندن جزییات تصویری زیاد.
.
دوباره می خوانم " روز یادبود" را.