
مجموعه داستان
"بی باد، بی پارو" را به پیشنهاد آقای کشاورز خواندم. گرم بود و با دیگر نوشته های فریبا وفی فرق داشت. انگار عمیق تر و پخته تر بود. به نکته های بسیار ریز و ظریف در روابط انسانی و مسایل روحی پنهان بینی آدم ها اشاره کرده.
"بی باد، بی پارو" را به پیشنهاد آقای کشاورز خواندم. گرم بود و با دیگر نوشته های فریبا وفی فرق داشت. انگار عمیق تر و پخته تر بود. به نکته های بسیار ریز و ظریف در روابط انسانی و مسایل روحی پنهان بینی آدم ها اشاره کرده.
گاهی زن های داستان خیلی شبیه به هم می شوند. زن های عموما خانه دار و وسواسی و تمیزکن و بشور و بساب با دغذدغه های تاریخی زنانه و سنتی و اضطراب های مکرر
.
سه داستان " بلوک بنتی" " سیب زمینی ایرانی" و " بی باد، بی پارو" از بهترین ها بودند و داستان های ضعیفی هم در کنار این داستان های خوب پرداخته شده حضور داشتند که به نظرم ایده ی خوبی داشتند اما باید کمی پخته تر و منسجم تر عمل می شد. فکر می کنم با عجله نوشته شده اند و ایده می توانست بسط بیشتری پیدا کند.
.
مثلا در داستان قایقران مرز میان خواب و توهم و واقعیت برداشته می شود و به نوعی از خواب به واقعیت در پنجره تبدیل می شود.
.
بلوک های بنتی که تعارض دو نسل و اعتقاداتشان را به خوبی نشان می دهد و مردسالاری غالب در خانواده و زن هایی که نگران خوردن هستند به شیوه ای ابدی و می میرند و دم برنمی آوردند و دخترهایی که از همین مادرها متولد می شوند و جسورند و دلشان می خواهند در برابر فرهنگ غالب ایستادگی کنند.
.
" مرحمت دسشت را برد لای موهایش و جای ضربه را آرام پاک کرد و به آشپزخانه رفت و سبزی هاییکه خریده بود را آرام آرام پاک کرد."
این داستان از نظر زیست جهان به داستان پرنده ی تریاکی زهره شعبانی شباهت دارد. داستان بی نظیری که دوست داشتم و واقعا خواندنی بود.
.
" موهایش مثل پشم گوسپند ریخته بود جلوی صورتش. دست نمی برد موها را کنار بزند. با این کارهایش حرصم را در می آورد. دلم می خواست تکانش بدهم. هولش بدهم.
.
ریزه کاری های دقیق این داستان، فوق العاده است. دوباره می خوانمش.
.
یک مثقال، یک انبار، ماجرای دختری ست که سال هاست مادرش را بغل نکرده و حالا به مشورت خانوم روان شناسی که از آمریکا برگشته می خواهد برود او را بغل کند. وضعیت اکواردی که خیلی خوب به نمایش می آید. همان عجیب غریب. من این کلمه ی آکوارد را دوست دارم خیلی.
.
بی باد، بی پارو
دختری که از امریکا برگشته و با همکلاسی هایش قرار حمام عمومی می گذارند. یکی از دقیق ترین و بهترین داستان های مجموعه با لوکیشنی که خاص است و عشقی که ممنوعه است انگار میان دو همکلاسی دختر در سال هایی دور که یکی شان به تازگی مرده است.
.
.
سیب زمینی ایرانی
ماجرای یک زن و شوهر که در سنین میانسالی تصمیم می گیرند به دیدن فرزندانشان در آمریکا بروند و تغییر شخصیت زن و تدریجی جوان شدن از حیطه ی خطوط همیشگی زندگی اش را در روند داستان می بینم اما مرد همان شخصیت همیشگی اش را دارد به مثابه ی عنصر انعکاس دهنده ی تغییرات زن که سرخوش و جوان می شود در هر روز سفر.
.
کابوس شناور
" ذهن هایمان با نخی نامری به هم وصل بود و انگار در یک مدار کار می کرد."
چقدر خوب از وابستگی دو خواهر و فضایی زنانه گفته. با دقت و ظرافت دیده واقعا. یک مسیله ی خیلی خیلی جزیی که اصلا به چشم نمی آید را بادقت واکاوی کرده و استخوان ترکانده در این داستان سهل و ممتنع.
.
درخشش نحس که به نوع کار کردن یک آلزایمری حواس پرتی می پردازد که چیزهای خیلی عجیب و بی ربط یادش می آید.
.
هتل مشهد.
خیلی تازگی داستانی و روایی و قصه ی خاصی نداشت. زنی که به شوهرش مشکوک می شود که زن دارد.
.
داستان غشای نازک
کمی بی سر و ته بود و برداشت شخصی من این است که اسم داستان به مثابه ی نمادی که پرده از لایه ی اول شخصیت عمو و زن عموی باکلاس و شیک فروریخته است.
.
صعود
بالا رفتن یک مادر میانسال زا پله های خانه ی یک دختر
این هنر تبدیل کردن چیزهای بسیار بسیار ساده به داستان. به نوعی عرق ریزی ذهن کرده با هر بار پله ها را بالا رفتن.
.
کلبه ای رو به اقیانوس
دل نوشته بود بیشتر تا داستان