چاپ شده در مجله ی نقد فیلم آدم برفی ها
مقدمه
سورئالیسم به دنبال دادائیسم بعد از جنگ جهانی اول پدیدار شد. هر دوی این مکاتب از دل بیاعتمادی به تمدن، خرد و انسانیت بیرون آمده بودند و با خود تلخاندیشیهای جنگ و عواقب آن را به همراه داشتند. به همین دلیل اولین شعار سورئالیسم که در مرامنامهی آن نیز مطرح شده است، دعوت به انقلاب
و حرکت به سوی سعادت بشریست اما این سعادت بشری در بستر تفکر و خرد عقلانی نمیباشد بلکه پیرو نظریات فروید۲ در روانکاوی و توجه به ضمیر پنهان و ناخودآگاه آدمیست. از این رو سورئالیسم در ادبیات و شعر و نقاشی و سایر هنرها توجه خود را بر رویا و وهم و خیال و ترسیم تصویرهای غیرارادی معطوف میکند. در کل میتوان گفت این سبک هنری ناشی از ناامیدی انسان غربیست که در نهایت در سینما به بارزترین وجه ممکن حضور مییابد و لوئیس بونوئل در این سبک با مضامینی چون مذهب، جنگهای داخلی، اخلاق بورژوایی و فرهنگ، سردمدار میباشد.
مبانی نظری:
سورئالیسم
واژهی سورئالیسم را نخستین بار «گیوم آپولینر»۳ برای نامیدن یکی از نمایشنامههایش به کار برد. هدف او این بود که اثر خود را نوعی شعر خیالی و تفننی بیسابقه معرفی کند. در سال ۱۹۲۱ نخستین کتاب سورئالیستی با نام «میدانهای مغناطیستی» به قلم آندره برتون۴ منتشر شد (حسینی،۱۳۷۶، ۴۳). سورئالیسم عبارت است از دیکته کردن فکر بدون وارسی عقل و خارج از هرگونه تقلید هنری و اخلاقی. سورئالیست خواستار بیان درون است به هر نحوی که میتواند؛ به همین دلیل هم به مسائل اخلاقی و زیباییشناسی بیاعتناست. سورئالیسم خواستار آزادسازی ذهن است. از اینرو روش رایج در آن خودکاری ذهنیست که نوعی «نگارش خودبهخودی و طرد آزمون تمدن» است. در این روش دخالت اراده و تعقل بسیار کم است و نیروهای وهمی و روح و خیالات در آن تاثیر بیشتری دارند. لویی آراگون۵ و آندره برتون به عنوان دو رهبر این جنبش، خود روانپزشکانی بودند که به شدت تحت تاثیر نظرات فروید در باب ناخودآگاه و ضمیر پنهان قرار داشتند (قائم مقامی،۱۳۸۵، ۷۳). هدف سورئالیسم رسیدن به واقعیت برتر یا فراواقعیت است. این فراواقعیت از تلفیق رویا و واقعیت به وجود میآید. از جمله روشهای سورئالیستها برای رسیدن به این هدف، خرق عادت است. خرق عادت به معنای جداسازی اشیا از مفهوم رایجشان و به عبارت دیگر نوعی قانونشکنی در هنر و عادتهای مفهومی میباشد که در آن اشیاء و انگیزشها با دریچهی جهان درونی هنرمند سازگار میشدند نه لزوما با جهان عینی و واقعیت بیرونی.
می توان در سه حوزه سورئالیسم را ترسیم کرد:
– در حوزهی فلسفهی علمی: مبتنی بر نظریات فروید و روانکاوی وهم و رویا
– در حوزهی فلسفهی اخلاق: با هرگونه قرارداد اخلاقی مخالف است.
– در حوزهی فلسفهی اجتماعی: خواستار انقلاب سورئالیستی و سعادت بشریست. (حسینی،۱۳۷۶، ۴۸)
علاوه بر شعر و ادبیات که کاملا از اسلوب سنتی گسستند و صرفا جهت آزادسازی ذهنی و نزدیک شدن به جهان درون تلاش کردند در نقاشی و تئاتر نیز سورئالیسم تاثیر خود را برجای گذاشت. در نقاشی، سورئالیسم در دو حوزه خود را نشان داده است:
– استفاده از اسلوبهای سنتی و واقعنمایی برای بیان مضامین سورئالیستی و نشان دادن دنیایی وهمآلود و آشفته و رویایی
– استفاده از فنون ویژه جهت سورئالیستی کردن فضای نقاشی. فنونی چون مهرزنی، مالشکاری، تکهچسبانی و نقشبرگردانی (نقاشیهای ماکس ارنست و آرپ و میرو)
در تئاتر، سورئالیسم در کارهای آرتو خود را نشان داد. او معتقد بود در قدم اول،سورئالیسم باید خود را در تحول صحنهسازی نشان دهد و بیننده با توجه به فضای آشفته و رویاگون صحنهی تئاتر به ناخودآگاه و دنیای غرایز و رویا نزدیک شود.
سورئالیسم در سینما
میتوان گفت سورئالیسم در سینما در ذیل مکتب آوانگارد در سینمای فرانسه و مابین سالهای ۱۹۲۹-۱۹۲۱میگنجد. اصطلاح «آوانگارد» یا پیشرو در هنر به گونهای گرایش تجربی و هنرمندانی که خارج از نظام متعارف و رسمی هنر رایج دورهی خود فعالیت میکنند، گفته میشود (هیوارد،۱۳۸۱، ۵۲). در سینما جنبش آوانگارد مرتبط با امپرسیونیسم فرانسه است و به دو دوره تقسیم میشود. دورهی ابتدایی مربوط به تاسیس مجلهی سینما توسط لویی دلوک ۶(پدر نقد سینمای فرانسه) است. اعضای این مجله فیلمسازانی چون ژان ایبسن۷، مارسل لربیه۸ و آبل گانس۹ بودند. دورهی دوم با تاسیس سینهکلوپ و سربرآوردن منتقدانی چون لئون موسیناک۱۰، دلوک، ژرمن دولاک۱۱ و ریچینیو کانودو۱۲در پاریس به راه افتاد. این گروه با نام آوانگارد دوم، ریشه درمکاتب دادائیسم و سورئالیسم داشتند (کوک،۱۳۲۱، ۱۴۳).
از مهمترین ویژگی فیلمهای این دوره می توان به نکات زیر اشاره کرد:
- این گروه فیلمسازان، در جستوجوی فیلمهای بدون قصه و بدون روایت بودند همانند سورئالیسمها که قصه و روایت را به دلیل خطی بودن و سیر عقلانی آن رد کردند. ژان ایبسن، قصه را دروغ میدانست و معتقد بود اصلا قصه وجود ندارد بلکه موقعیتهایی وجود دارد بدون آغاز و میانه و بدون پایان.
- مخالفت با استفاده از عناصر تئاتری در سینما بودند که در مقابل آن سینمای ناب را مطرح کردند.
- از نظر آنها مهمترین عناصر تشکیلدهندهی سینما، حرکت و ریتم و الگوی بصری، دکور و بازیگر و حرکات و فیگور بازیگر بود.
- خواستار کسب اعتباری برای سینما همانند سایر هنرهای دیگر مانند نقاشی، معماری و هنرهای گرافیک بودند. (ضابطی جهرمی،۱۳۸۱، ۱۹۸)
نخستین فیلم سورئالیستی را صدف و مرد روحانی عنوان کردهاند که در سال ۱۹۲۸براساس سناریویی از آنتوان آرتو و توسط ژرمن دولاک ساخته شد. در کل فضای فیلمهای سورئال اولیه تشکیل شده از تصاویر کالیدوسپیک (پیاپی و پشت سرهم بدون روایت و سیر منطقی) و نیز استفاده از اشیای نامتجانس و برآمده از رویا.
سورئالیسم در آثار بونوئل
بونوئل با ساخت فیلم سگ آندلسی سینمای سورئال و آوانگارد را در بلیغترین و فراواقعیترین و فرویدیترین شکل خود نمایندگی کرد. این فیلم با همکاری سالوادور دالی۱۳ نقاش معروف سورئالیست ساخته شد و از سلسله تصاویر خشن اروتیک و برآمده از ناخودآگاه و بیارتباط عقلانی تشکیل شده بود. بونوئل این فیلم را «نیازی مذبوحانه و سودایی برای جنایت» خواند (کوک،۱۳۲۱، ۱۳۵). سورئالیسم در آثار بونوئل ابزاریست برای بیان تفکر صریح و بیپرده، همانگونه که شعار و مرامنامهی سورئالیستها میباشد. او در فیلمهایش با استفاده از سورئالیسم مخصوص خود، به اعتقادات فاسد جامعه، اخلاق بورژوایی، فرهنگهای بیریشه در جوامع، آزادیهای پرمدعا و دروغین و مهمتر از همه مذهب و کلیسا حمله میکند.
سورئالیسم بونوئل در مضمون و محتوا نهفته است. او سورئالیسم خود را در تصاویر عجیب و ایجاد فضای وهمگونه و خرق عادتهای شگفت قرار نمیدهد. همیشه داستانی خطی و ساده را برای فیلمهایش برمیگزیند و از روش خودکاری مغز (گاه بیارتباط بودن نقاط عطف داستانی، استفاده از موتیفهای تکراری در مضامین، نمادهای ناخودآگاه) استفاده میکند. مهمترین ویژگی بیانی او در طعنه و کنایه و استفاده از طنزهای تلخ در طول فیلم میباشد. بررسی چهار فیلم بونوئل، سیر فکری و چگونگی قرار گرفتن اعتقادات بونوئل در بستر سورئالیسم را نشان میدهد.
* کارشناسی ارشدسینما، از دانشکدهی سینما و تئاتر دانشگاه تهرانز