---- کافه کاتارسیس- آیدا گلنسایی

باید کاری کرد. منظره ی افتاده بر دریاچه را برمی دارم.

.

روی انگشتان کشیده ی شب

.

حاصلخیزی فقط مختص زخم هایمان نیست.

عزیزم کدامین مین عمل نکرده در من و نو مانده است.

.

عاقبت به خیری رودخانه در ریختن به دریا خلاصه می شود؟

.

 آسمان را از روی سینه ام بردارید وقتی موج ها به ساحل می رسند.

.

تمساح کوچک من اشک هایت را پاک کن.

.

هویت شکل نگرفته ی شکوفه های هلو

و جهان جیره بندی پنجره ها را رها کینم.

.

یاس هایم یائسه می شوند

هربار که صدایم زنی.

.

شک به ریشه هایم رسید.

.

دستمال می کشد بر خاک گرفتگی زوال

و کلاغ ها را از روی بندحیات جمع می کند.

.

زندگی می ارزد. به زیبا ماندنت ادامه بده.

.

باد می برد دریا را

آب از آب تکان نمی خورد.c

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید