دختری در جنگ به دلیل اسمش که فکرمیکردم با یک مستند اجتماعی در هم آمیخته با داستان جنگی رو به رو هستم مرا پس می زد اما شروع درخشانش من را به ادامه ی خواندن وادار کرد. کتاب در 4 بخش نوشته شده.بخش اول ودوم از جذاب ترین هستند که در زاگرب زمان جنگ ودر نیویورک بدون جنگ و دوره ی بزرگسالی دختر می گذرند. این دو جهانی بودن به کشش داستان بسیار کمک کرده است.
.
جمله ی اول کتاب بسیار هوشمندانه است.
"جنگدر زاگرب بر سر سیگار آغاز شد."
.
بخش اول کتاب زندگی دختر به همراه دوستش لوکاست که با دوچرخه همه ی شهر را می چرخند و زندگی جریان دارد وبه مدرسه می روند تا اینکه جنگ میشود و بچه های راه پناهگاه را باید بگیرند و رفت وآمد در شهر ورفتن به بیمارستان سخت می شود و... شباهت های زیاد به جنگ ایران هم در خوانش داستان نوعی همذات پنداری ایجاد می کند. رنج هایی که در طول داستان شاهدش هستیم بسیار دقیق پرداخت شده است. راوی پدر ماردش را به شیوه ای که در تلخ ترین عکس های تاریخ دیده ایم از دست می دهد. به نوبت ردیف شان می کنند و...
.
"اولین بار که بمباران هوایی را تجربه کردم،بیرون از خانه بودم. رفته بودم برای مادرم شیر بخرم. شیرها را در کیسه ی پلاستیک می فروختند."
.
اسم بخش دوم کتاب "خوابگرد" است. بخشی که دختر وخواهرش سال هاست اداپت شده اند ودر آمریکا زندگی می کنند. بخشی که دختر به دنیال هویت گمشده ی خود در نیویورک و حوالی سازمان ملل قدم می زند. بخشی که او را به سفر دوباره به زاگرب و به دنبال لوکا- دوست کودیک- و خاطرات گمشده اش م کشاند. و در این سفر درونی، در سال های زندگی در نیویورک ونیوجرسی از نویسندگان تبعیدشده میخواند- از جوزف کنراد و میلان کوندرا و پریمو لوی و کتاب مهاجران وینفرد جرج سیبالد را میخواند.
.
"در کرواسی دیدن زن های نیمه برهنه روی جلد محلات عادی بود اما در این منطقه ی امریکا، برهنگی امری شرم آور است."
.
"تفاوت فوتبال امریکایی وبقیه جاهای دینا که در کتاب به آن اشاره شده."
.
"به زاگرب برمی گردم واز این تعجب می کنم که لوکا و دیگر هم دانشگاهی هایش هنوز در خانه ی پدر مادرشان با آنها زندگی می کنند."
.
"در پرتواین نور، پدر ومادرم را با پوستی آفتاب سوخته و عرق کرده دیدم. مادرم پشت ظرفشویی در حال شستن ظرف ها ایستاده بود و زیر لب،آوازی کودکانه را ززمزمه می کرد. پدرم دور آشپزخانه می چرخید وبا سوت او را همراهی می کرد."
.
واقعیت این است که کتاب بسیار خوشخوان و روان بود. خیلی فکر کردم که شاید نوشتن اینکه ترجمه ی فوق العاده ی کتاب بسیار در خوانشش موثر بوده به نوعی نان قرض دادن به دوستت محسوب نشود. اما واقعیت این است که از دوستی که دکترای فلسفه اش را در دانشگاه تهران گرفته و با زبان های عربی و فرانسه و انگلیسی به این دقت آشناست همین انتظار هم می رود. به عنوان مثال من همیشه برای واژه " جت لگ" هیچ لغت فارسی جایگزینی نداشتم. در کتاب یاد گرفتم می شود گفت " پرواز زدگی"
.