یک اتفاق ساده که در زمان جنگ تبدیل به حادثه ای بغرنج می شود. کسی که باید بایستد وتماما قطارها و رفت وآمدشان را ثبت کند راوی این ماجراست که به نوعی از زندگی واقعی خود بهومیل هرابال سرچشمه می گیرد.-نویسنده ی محبوب کتاب تنهایی پرهیاهو-که این کتاب عالی ست وشرح زندگی همه ی کرم کتاب های دنیاست. هنوز صحنه هایی که از کتاب را یادم می آید که راوی داستان جایی برای کتاب تازه نداشت و باید آن ها زیر وبالای تخت و سقف خود می گذاشت و می دانست که روزی زیر وروی همین کتاب ها خواهد مرد.

.

"اینکه مادر چگونه صبح ها پشت پنجره در اننتظار من می ایستاد اما من هرگز دیگر در کوچه پیدایم نخواهد شد و به میدان نخواهم رفت و او هرگزدیگر پرده را تکان نخواهد داد."

.

در یادداشت مترجم نوشته شدهاز شگفت ترین تصویرسازی های هرابال در این کتاب همین صحنه است. سرباز دارد جان می دهد اما حرکت پاهای او مثل حرکت اهرم های قطار نازی هاستو منظم و حساب شدهو

.

 

 

دیدگاه‌ها  

# نجمه 1397-04-03 00:44
نخوندم اینو، باید بخونم
تنهایی پرهیاهو رو همه دوست دارند، عجیبه نه؟!
من پر از خاطره و قصه ام با این کتاب...
خودمون هم برای چرخ‌دنده‌های زندگی موندیم امروز که می‌بینم...
پاسخ دادن | پاسخ به نقل قول | نقل قول کردن
# راضی 1397-04-03 02:04
یه جور با فلاکت شدید زندگی کتابخوان ها همراهی داره. دلت برای شخصیت داستان و همراهش خودت و همه ی آدم های این جامعه ی کتابخوان می سوزه
پاسخ دادن | پاسخ به نقل قول | نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید