چاپ شده در کافه نقد

اسم فیلم”قاره ی هفتم”نشان از نوعی هیچ کجایی بودن جهانِ فیلم و اتفاقات و انسان های آن دارد.
این تعلق نداشتن مکانی و زمانی فیلم در جزئیات و تکرار روزمرگی ها به خوبی دیده می شود.چنان که گویی داستان بشریت در بستر جهان مدرن روایت می شود و این خانواده،تنها نمونه ای از تمام افراد بشر می باشند.
به عبارتی “قاره ی هفتم”،جایی ست درهیچ کجای جهان و وصف حال همه ی جهان.
وانهادگی انسان در این جهان به خوبی در این فیلم دیده می شود.خانواده با دیگران ارتباطی ندارند و ارتباط شان با خودشان نیز به کلماتی چند و کارهای

جزیی و روزمره محدود می شود.در جهانی که آن ها زندگی می کنند،همه ی کارها ماشینی شده و ماشین های انسان نما نیز دیده می شود.(به عنوان مثال حضور اولیه خانواده در ماشین شان و تکرار این صحنه در طول فیلم.همین طور تلویزیون که صحنه ی پایانی فیلم را به خود اختصاص داده و هنگام مرگ نیز همراه آن ها است. در یک صحنه در فروشگاه،زن حسابداری را می بینیم که با سرعت مانند یک ماشین پول ها را شمرده و حساب می کند که به نوعی نشان دهنده ی همان”شی واقع شدگی”اگزیستانسیالیستی برای دیگری می باشد.حتی کارهای روزمره ی خانواده نیز آن ها را مانند ماشین های وانهاده در جهان نشان می دهد.) به طوری که خانواده هر روز ساعت ۶بیدار شده.با هم سر کار می روند.زن به عینک سازی رفته.دختر به مدرسه و مرد هم به سر کار خود می رود و این تکرار خسته کننده زندگی بر بیننده نیز تحمیل می شود و فشار وارد می کند.)
در این روزمرگی ها،بشر اصالت خود را از دست داده و طرحِ او برای شدن و هر لحظه از نو ساخته شدن به ناکامی می رسد.آن ها به عادت ها عادت کرده اند.تنها در چند صحنه،تلاش جزیی کودک را می بینیم.او هنوز به عادت ها و روزمرگی ها آلوده نشده و به دلیل باز بودن روزنه های ذهنش،خواستار ساختارشکنی های ظریفی می باشد.او یک بار در مدرسه ادعای کور بودن می کند.همین طور اصرار او برای چند لحظه بیشتر روشن ماندن چراغ اتاقش،شب هنگام،تلاش دیگری ست جهت آفریدن معنایی جدید میان تکرارها و طرح دراندازی ای جهت خود شدن.
اما در نهایت،آن ها طرحِ سرنوشت خود را با آزادی انتخاب می کنند،چنانچه مرد در نامه ای که به پدر و مادرش می نویسد،به تصمیم درباره ی سرنوشت اشاره می کند.آن ها در آزادی،مرگ را انتخاب کرده و خودکشی می کنند.
همین طور خداچاره جویی و فرزند فقر بودن که یکی ازعناصر فلسفه ی اگزیستانسیالیسم می باشد،در فلیم به وضوح دیده می شود.این خداچاره جویی با تصویر رویایی و بهشت گون ساحل و دریا که چندین بار در فیلم تکرار می شود،نشان داده می شود. این تصویر،نمادی از جهان برتر و خلایی ست که در سردیِ زندگی آن ها دیده می شود.
در فیلم،ارزش های انسانی که خانواده،خواسته و ناخواسته به آن تن داده اند،دیده می شود. ارزش هایی چون روابط زن و شوهر،مادر و فرزند،روابط شغلی و موفقیت های مرد در مسیر کاری اش.
این ها ارزش هایی ست که جامعه و پارادایم های فرهنگی برای آن ها تعیین کرده است و به دلیل استفاده ی مکررشان در جامعه نهادینه شده است اما با وجودِ رعایت همه ی این ارزش ها،خلاء ارزشی والاتر در زندگی آن ها حس می شود.
به این ترتیب فرزندِ فقر بودن آن ها(ازنظر فقر ارزشی والا)به خوبی در صحنه های جزیی و تکرار روزها نشان داده می شود.در نهایت آن ها به ارزش های خودساخته ی انسان در جامعه ی مدرن با ریختن تمام پول ها در دستشویی و از بین بردن زندگی مرفه شان(که به نوعی در دنیای مدرن،ارزش تلقی می شود.)دهن کجی می کنند.
تنهایی و تفرد نیز در فضای کلی فیلم حاکم است.اگرچه روابط میان اعضای خانواده خوب است و با هم مشکلی ندارند اما تمام افراد خانواده به درون خود خزیده اند و بیشتر فیلم در سکوت می گذرد و کلمات نشان از روابط عمیق میان افراد ندارد.
کودک در خانواده تنها است و در مدرسه نیز دوستی ندارد.زن و شوهر غرق در کار و ارزش های نهادینه شده ی زناشویی هستند و فراتر از آن نمی روند.زن و مرد به عنوان پدر و مادر نیز صرفا نیازهای سطحی کودک مانند خوراک و پوشاک و… فراهم می کنند و روابط عیقی با فرزندشان ندارند تا جایی که در طول فیلم دیالوگی بین پدر و دختر برقرار نمی شود.مرد در روابط شغلی اش ارتباطی با سایر افراد ندارد و با گذشت زمان درشغل اش موفق تر می شود،گواینکه هدف شغل است و ترقی در آن.
در صحنه ای رئیس اداره را می بینیم که پس از بازنشست شدن به دفتر کارش بازگشته و تنها عکس سگ اش را برمی دارد و با خود می برد که نشان دهنده ی تنهایی عمیق در فردی ست که از لحاظ اجتماعی جایگاه بالایی دارد اما تنها تعلق و وابستگی اش،سگ اش می باشد.در صحنه ای دیگر برادرِ زن را می بینیم که سر میز شام زیر گریه می زند و علت واضحی برای آن مطرح نمی شود.
نقطه ی عطف فیلم را می توان مرگ اندیشی خانواده و تصمیم آن ها برای خودکشی دانست اما مرگی که آن ها انتخاب می کنند نوع دیگری از زندگی ست،(چنانچه در لحظه ی مرگ دوباره بر روی تصویر رویایی ساحل و دریا تاکید می شود و زن صبحانه ای باشکوه را برای آخرین روزشان تعبیه می کند. گواینکه سفری خوشایند در پیش روی خانواده است.همچنین پدر و مادر برای این سفر، فرزند کوچک شان را نیز آماده کرده اند.)نه آنچنان که از دید اگزیستانسیالیست ها،نیستی انتظار ما را می کشد.
همان طور که گفته شد،اگزیستانس ها معتقدند با وجود اینکه انسان درنهایت می میرد،مهم این است که چگونه زیست خود را انتخاب کند.خانواده چگونگی زیستن خود را در مرگ انتخاب می کند.مرد نیز در نامه ای که به خانواده اش می نویسد اشاره می کند:”با زندگی که آن ها داشته اند،این تصمیم کاملا عاقلانه است”
انتخاب آن ها زمانی بارز و معتبر می شود که آن ها هیچ راهی برای بازگشت به زندگی نمی گذارند و تمام وسایل های خانه را نابود می کنند.در صحنه ای دیگر،خانواده در ماشین جنازه ای را می بینند که به نوعی یادآور حضور مرگ در لحظه های زندگی و نزدیک بودن تصمیم آن ها می باشد.پس از دیدن این صحنه،زن در سکوت گریه می کند که این گریه می تواند حسی توام با مرگ،فرزند فقر بودن و خداچاره جویی او باشد.اگزیستانسیالیسم در قاره ی هفتم



نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید