دختر گمشده ی النا فرانته از حرف های جومپا لاهیری برای من شروع شد. دو نویسنده ای که جومپا در نشست نیویورکر معرفی کرده بود و یکی شان النا فرانته نویسنده ی ایتالیایی ست که به ظرافت و با دقت حالت و لحظه های خاصی از مادر بودن و نبودن و پیچیدگی های این نقش را بیان می کند.
پلات کلی داستان و اطاله ی زاید در دیدن و بیان فضای ساحل و خانواده ای از اهالی جنوب ایتالیا که به شدت روابط خانوادگی شان به فرهنگ ما نزدیک می باشد، مرا خسته کرد اما لحظه های بسیار ناب و عمیق و خاصی از تناقض ها و حس های دوگانه و شادی و غم و خود بودن و برای دیگری بودن در این رمان وجود داشت.
نینا به مثابه ی مادری جوان تر یادآورد دوره ای که زن تصمیم می گیرد دیگر مادر نباشد. عروسک، تلنگری ست برای لحظه ای تصمیم گرفتن و انتخاب کردن نینا و همچنین یادآور کودکی زن. به شیوه ای نمادین عمل می کند.
.
"زمانی که دخترهایم به تورنتو رفتند با کمال تعجب و شرمندگی پی بردم که نه تنها ناراحت نیستم بلکه حس می کنم سبک شده ام. گویی تازه فارغ شده ام."
.
"تلفن هایمان همیشه عجولانه و گاهی نمایشی بود."
.
"مادرم همیشه تهدید می کرد فردا صبح بیدار می شوید و اثری از من نمی بیند اما در عمل همیشه بود و در حرف مرتبا از خانه غیبش می زد."
.
"فرزند مجموعه ای از اضطراب هاست. به یاد دارم که نگاهم به همه سو می چرخید به جز دریا. حتی جرات نگاه کردن به دریا را هم نداشتم."
.
"خشونتی واقعی بود. بازویش را گرفتم و از اتاق بیرونش کردم و گفتم برو بیرون مامان می خواهد کار کند و او گریه می کرد و جیغ می کشید."
.
"از آن ها نمی توان انتظار داشت که تو را در مقام یک شخص سوم ببنیند و نه در نقش والد."
کمی شباهت به نثر و نگاه آلبادسس پدس و اوریانا فالاچی نویسنده های ایتالیایی در این اثر دیده می شود.
.
"تنها دلیل برگشتنم بردن کتاب ها و یادداشت هایم بود که بیانکا و مارتا از من خواستند با پوست میوه برایشان مار درست کنم." "پوست سیب را کندم و رفتم و از این به بعد سه سال ان ها را ندیدم.
.
"خیلی دوستشان داشتم و می ترسیدم عشقم به ان ها مانع شود تا برای خودم کسی شوم."
.
"یک روز صبح فهمیدم تمام چیزی که واقعا دلم می خوسات پوست کندن میوه بود. مار درست کردن جلوی چشم بچه هایم."