Review روز حلزون با این جمله شروع می شود" نیمه شب های تهران هر گوشه اش یک شکلی شروع می شود. توی دربند و درکه یک جوری ساعت می گذرد و توی میدان اعدام یک جور دیگر. وسط شهر تهران، توی محله ی اصیل دریان نو، نیمه شب از وقتی شروع می شود که من یک فیلم را می گذارم توی کامپیوترم و کلیک می کنم روی پلی"
.
دغدغه ی شهر و تاثیرش و رفتن به زیرلایه های ژرف آن در دو اثر خانوم عبدی به شدت به چشم می خورد. شهر و دانشگاه دو عنصر اصلی و اثربخش در روز حلزون و ناتمامی که اوج و غایتش در ناتمامی ست. 
در حال نوشتن این خطوط یک داستان بلند ایرانی دیگر دارم می خوانم که سعی کرده از همین دو عنصر استفاده کند. اما صرفا در حد اسامی شهرهای مثل تهران و نیویورک و سویس گیر کرده است. و راوی زیست جهانی از دانشگاه تهران به عنوان لوکیشن بخشی از داستان ندارد. کاملا به شیوه ای دم دستی و سطحی.
اما در روز حلزون یک لایه از تهران و رسیدن به حیاط و درخت گردو نسل ها و.. برداشته می شود.- گرچه در ناتمامی این یک لایه به هزار می رسد.
.
من به شدت از فضای دانشگاهی هر دو کتاب خانوم عبدی لذت بردم. فضایی زیست شده و عمیق و دارای اضلاع گوناگون.
.
"چقدر برای یک خانوم درمانگر بد است اگر بفهمند دوست دارد سیگار بکشد مخصوصا اگر این خانوم در دانشگاه استاد باشد و در تلویزیون،مدیر پژوهش برنامه های تاریخی."
.

"وقتی نوجوان بودم همه از بقال محل گرفته تا استاد دانشکده ی ادبیات،اهل کاشان بودند و هیچ کس هم روزگارش بد نبود. چون همه خرده نانی داشتند و سر سوزن ذوقی."
- این طنز گرم و شیرین:)
.
"بدبخت زن بودن با زن بودگی فرق دارد. این فیزیولوژیک است و این را محیط می سازد."
این را سیمون دوبورا می گوید در خیالات شیرین :)
.
"یک تریلی لازم است تا خانوم را با القابش از میان این همه آدم رد کند و برساند پشت میکروفون." :)
.
"مدل داستان های علی اشرف درویشاین. فقر و فلاکت و سوسک و زالو انداختن و بچه ی مرده و عروس سیاه بخت وبابای شمر و مادر سرزارفته." :)
.
شخصیت مادر خیلی خیلی دقیق و واقعی ست. انگار می شود با او مثل شیرین کل کل کرد.
"کدام فیلم را برای مادر بگذارم؟ درباره الی؟ نه مادر می گوید چه معنا دارد، دختر مجرد با یک گروه زن و مرد جوان برود شمال؟
کتاب قانون؟ نه وسط فیلم قهر می کند که چرا ایمان پیرزن ها را مسخره می کنی. از همه بدتر قهرمان فیلم، جا به جا از بودنش در جنگ می گوید و مادر را یاد خسرو می اندازد.
سن پترزبورگ؟ نه می گوید حوصله ی دلقک بازی ندارد.
فیلم ده کیارستمی؟ نه اصلا حرفش را هم نزن. می گوید زنیکه ی بی همه چیز اگر آدم بود که طلاق نمی گرفت و بچه اش را آواره نمی کرد."
.
.
"افلاتون و ابن سینا اعتقاد دارند عشق نوعی بیماری بالینی ست که تفکر را کم کم به توهم تبدیل می کند. نوع پرشورش، جنون است و بی خوابی عذاب مشترک عاشقان است. من نه عاشقم و نه بیمار. فقط خسرو توی خواب هایم غلت می زند و درخت گردو زیر بالشم ریشه کرده."
.
"بیست مقاله ی علمی پژوهشی در یک سال. البته این همه دانشگاه ریز و درشت که هر کدام یک مجله ی بدترکیب درمی آورند. مقاله ها را هیچ کس حتی خودشان نمی خوانند. ضربدری مقاله های همدیگر را چاپ می کنند. ضربدری می شوند استاد تمام. ضربدری می روند اروپا فرصت مطالعاتی. ضربدری پایان نامه می گیرند. ضربدری.. خفه شو. :) :) :) :)
.
.
راستی اگر عاشق فیلم هستید با شخصیت گیک شیرین خیلی دوست خواهید شد.:)
(less)

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید